ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

23دی ماه..

دوشنبه 23 دی ماه 1392

ساعت حوالی 12:30 

امتحان گرافیک من

امتحان انقلاب تو

وارد دانشگاه شدم اولین کاری که کردم وضو گرفتم و رفتم نماز ظهر خوندم

همین که در سالن باز کردم سنگینی یه نگاه و چشم در چشم شدن من تو(اینبار تو اول نگاه کردی)

انگار خدا هاله ای از نور رو  تو حصار مقنعه ی کرمی(همیشه تیره میپوشیدی اما بارنگ روشنم جذاب میشی) تو پنهون کرده بود

هم نمره تئوری انقلاب کامل گرفتی هم نمره عملیش رو فقط اگر میدونستی چه اشوبی تو دلم به پا کردی

وقتی فهمیدی دارم  7ترم تموم میکنم دانشگاه رو گفتی چقدر زود؟

من گفتم دلیلی واسه موندن نداشتم نمیدونم اصلا حال جملم رو فهمیدی یا نه؟

حرف واسه گفتن از اون روز خیلی دارم  حرف تو که باشه من تمام عمر حرف دارم

حداقل بهت گفتم هنوز بعد از 2 سال چند ماه هنوز بهت فکر میکنم بهت وابستم از نوع بدجورش

شاید خیلی از رفقا ایراد بگیرن بگم ادامه دادنش به صلاح نیست

اما من مطئمنم به دنیا اومدم تا 

فقط عاشقش باشم....

راستی کفشای اسپرت مشکیت هم زیبا بود 

حواسم بهت هست اینقدر که مثلا 66روز تاتولدت مونده

راستی هر روزی هرجوری هر شکلی که بودی دلت خواست بیای بیا اینجا اولش توئی اخرش توئی