ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

ترانزیت واژه ها...

 

ماه پیداست... و تونیستی... کنار حوض قدم می زنم وبه تو فکر میکنم  ترانزیت واژه ها درشب کار من شده است همین که خواب به چشمانم می اید و تو نمی ایی باید گوشه ای بنشینم و چای داغی و ... دوباره شروع کنم...

اصلا ادم شبی که قرار است از تو بنویسد ان شب به اندازه چند شب کم می اورد اما به قول مادر بزرگ نه رفتنی میماند ونه ماندنی می رود اما این دلی که زیر پای این رفتن و امدن ها شکسته می شود چه گناهی کرده است حالا سحر شده و دیگر هیچ قهوه تلخی بار سنگین پلک های مرا به دوش نمی کشد انگار باید روی همین کاغد ها دوباره پهلو بگیرم گاهی همین از تو نوشتن ها ادم را چه بی واهمه ارام میکند انقدر که  ارام به خواب بروم.. راستی اگر همین خواب ها نبود ادم ها چه طور به ارزوهایشان می رسیدند  ماه من دیدی  که من چگونه ماه تاماه را به تصویرمی کشم حالا ماه من به حوض بیا و ماهی کوچکت را باخوت ببر ماه پیداست  ... وتو نیستی...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.