شاخه نبات من
کمیک ترین لبخند قرن در امپراطوری صورت تو وسلطنت رضاخانی چشمهایت چنگیز مغولی از عشق را به جانم انداخت که این روزها نبش قلب می کند خاطرات زنده به گور شده 4 سال قمری پیش را...
درخت کوچکی را به جنگلی تشبیه می کند و جوی آبی را همچون رودخانه ای خروشان در میان دشت وسیعی از لاله زار های هلندی و حضرت بانویی که که هم می دانست و هم نمی توانست
مادرانه ترین همسرانه زندگی ام در روزی که پنجه های من به سمت تو پرت میکرد توپی از عشق را و اگر قاعده بازی نبود هربار زانو میزدم و تقدیمت می کردم اصلا تو ولاسکو گونه ترین رنسانس روح من در ترانه های ظریفی که معروق شد
و دوست داشتنی که همچنان خاک می خورد.....
برگرفته از خاطرات 20 جمادی الثانیه 1432
نوشته شده در 20 جمادی الثانیه 1436