تو مرا زجر می دهی عشقم
مــازوخیسمی که دوستش دارم
من به اِشغال تو درآمده ام
صهیونیسمی که دوستش دارم !
بم که ویران شد نفهمیدن از اثار کیست
من که دیدم ان طرف داری تبسم می کنی
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺠﺴﺘﻢ
ﺩﺳﺘﻢ ﺑﮕﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺩﺍﺩﻧﺪ...!
گوش راستم سوت می کِشد،
حتماً داری از من حرف می زنی...
دلم را به این خرافات خوش می کنم،
که از تو حرف بزنم...