.
برای من
نقشه نکش …!
من
جهات جغرافیایی را
نمیشناسم
و هنوز
در کوچههایی
که با تو قدم زدهام
گم میشوم؛
برای من
نقشه نکش!
در هیچ نقشهای
راهی به تنهایی من
وجود ندارد
.
از همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که من و تو ، ما میشویم؟!
پس چرا حالا من اینقدر تنهاست!
از کی تو اینقدر سنگدل شد؟!
اصلا این او را که بازی داد؟!
که آمد و تو را با خود برد و شدید ما!
می بینی…؟
قصه ی عشقمان!
فاتحه ی دستور زبان را خوانده است !