ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

الفاتحه

داشتیم والیبالمون رو بازی می کردیم 

من تو سایه بودم تو زیر افتاب  بهت گفتم شما بیا جای من تو سایه  (خانومم میترسم افتاب چشمت بزنه از بس ماهی!!!) (یکی از بزرگترین لذت های زندگیم بود)

فک کنم هرچی توپ میومد من به تو پاس می دادم  چند باری که تو به من پاس دادی حس خارق العاده ای بود (فک کن بچمون رو اینجوری دست به دست می کردیم)(روانشناس میگفت پسرایی که بچه زیاد دوست دارن و با بچه راحت ارتباط برقرار می کنن تو اینده زندگی پایدار تری دارن)

یکی از دخترا برگشت به سعید گفت آفتاب اذیتم میکنه بیا جاهامون رو عوض کنیم  اونم برگشت گفتم مگه منم مثل حمید عشقم اینجاست که جای خودم را باهاش عوض کنم!!!!

و بعد دیدم که دستت یکی گرفت و بردت پی قدم زدن و فردا و یه کامنت همکلاسی و ..... الفاتحه



راستی منم خوب میشم


مادرم میگه هنوز تو 5 سال پیشت موندی پسر

یه پسر که بیشتر نداره خیلی وقته دلش هوای یه عروس کرده 

به مادر گفتم 

که همسرم باید

شبیه توباشه....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.