وقتی که مرگ دیر کرده است و بوف کورکزکرده در من تنها رد خاطرات باقی مانده در حافظه بارانی ام را میگیرد....
ودوستی که چه شیرین میگفت:این طوفانی که امروز تورا به هم ریخته است همان نسیمی است که بین موهای تو گذشته.....
انتشار خاطره ای در رویا(1)
کلید را میچرخانم آرام آرام به تو که در ایینه محو چشم های خود شده ای نزدیک شدم و تو را درآغوش گرفتم و انقدر چرخیدیم و چرخیدیم که سر هردویمان گیج رفت وبی اختیار روی زمین افتادیم و من بیخ گوش تو با رد نفس هایم زمزمه کردم خدایا شکر که با دستمانم می توانم تمام دنیا را بچرخانم...
می سپارمت به لبخند ها گرچه خود مهمان بغض های بی دلیلم......