من شعر میگویم در مورد تمام اتفاقاتی که اگر بودی اتفاق می افتاد
مثلاً
درمورد دخترمان که اگر بودی الان باید سه سالش باشد------مهدیا
یا یک ساله شدن پسرمان-----مهدیار
در مورد تمام بوسه های که می توانست اراممان کند
در مورد تمام حرف عاشقانه که باید میزدی و باید می شنیدی
در مورد قدم زدنمان زیر باران در یک عصر جمعه پاییزی
در مورد رنگ چراغ خواب اتاقمان!!
در مورد ساعت های بی حوصلگیمان ، سال های شادی و نشاطمان ، تمام عمر دیوونه بازیهایمان
درمورد سفر های که باید باهم می رفتیم
حتی درمورد پدربزرگ و مادربزرگ شدنمان!!!
rainyboy