دوجین کار سرم ریخته
اول باید خورشید را به آسمان سوزن کنم
بعد منت ماه را بکشم تا به شب برگردد
سپس باد را هل بدهم تا دوباره وزیدن بگیرد
و آنقدر با گلها حرف بزنم تا به یاد آورند روزی زیبا بوده اند
بعد از تو
این دنیا
یک دنیا
کار دارد
تا دوباره دنیا شود
گر نیایی زیر طوفان های سخت
میروم حج بلکه قربانی بالابر شوم.
من دلم خواست که عاشق بِشوم ، دَندَم نرم !
آبرو از دلِ شیدا بِبرَم ، حرفی هست ...؟!
نگران نباش !
آنقدر عاشقم
که بعد از مرگ
قبل از اینکه با خدا حرفی بزنم
به تو باز خواهم گشت !
تو اما یادت نرود
شب ها قبل از خواب
عطر عاشقانه بزنی و
پنجره ی اتاقت را باز بگذاری ...
و با صدای بم رسیدم و گفتم : شما ؟؟
نگاه کرد و بگفتا :
عروس مادرتان !!!!
کُلُّ یَومٍ شاعری کردم برای وصف تو
کُلُّ اَرْضٍ دلبری کردی نبینی عشق من ...
از رستم دستان و فریدون و سیاوش
تا کوروش و کمبوجیه و خسرو و آرش
از سلسله ی ماد دگر تا ته قاجار
گیسوی تو زیباست فقط ، سلسله هایش
پیچ حیران ز خم موی تو طراحی شد
پس عجیب نیست اگر کشته فراوان دارد ...
قول دادم سی _ چهل بیتی تو را گویم، ولی
طبع #شعرِ خاک بر سر دبّه در می آورد!
شاعرم این است فرقم با فقیر و با یتیم
من گدایى با کلاسم با قلم در میزنم..!!
امشب دلتنگی یک ساعت بیشتر...
مادرم آه کشید از غم من
من و آه و عشقی که دلگیره
میدونم که آه من بی اثره
ولی آه مادرم میگیره
هر برگ زرد یعنی , یک آرزوی بر باد
پاییز پشت پاییز دنیا همینو میخاد , دنیا همینو میخاد یادت بره کی هستی؟
یادت بره چجوری افتادیو شکستی , بایست هر عکس قربت تمام دنیاس
ما سهم انتظاریم حسرت همیشه با ماس
روزا میانو میرین دیر اومدی عزیزم , روزای خوب رفتن رفتن رفتن
دنیا عوض نمیشه , فصلا میانو میرن , تقدیر ما همینه بی ریشه قد کشیدن
حتی واسه ی لحظه این بغض وا نمیشه ی انتظار از ما هرگز جدا نمیشه
پاییز توی هرعکس قربت تمام دنیاس ما سهم انتظاریم
حسرت همیشه با ماس روزها میانو میرن دیر اومدی عزیزم
روزهای خوب رفتند , دنیا عوض نمیشه فصل ها میانو میرن
تقدیر ما همینه بی ریشه قد کشیدن
حتی واسه یک لحظه این بغض وا نمیشه
این انتظار از ما هرگز جدا نمیشود
یه دانشگاه رو سیگاری کرد....
امروز فهمیدم که گواهینامه رانندگی نداری !!!
راننده شخصی نمیخواهی!!!!
اول قصه تو عاشق بودی
آخرش حیف که دل کندن بود
نقش تو شکستن مرد خودت
نقش من چیزی نبود مردن بود
دستای سرد منو صورت زرد
اشکایی که از چشام میریزه
بعد دوریه تو باور کردم
فصل عاشقی فقط پاییزه
بی تو دنیا به من افسرده حتی یک لحظه هم آسون نگرفت
رفتنت تلخ ترین حادثه بود تو که رفتی چرا بارون نگرفت
چرا بارون نگرفت , چرا بارون نگرفت چرا بارون نگرفت
.
.
مادرم آه کشید از غم من
من و آه و عشقی که دلگیره
میدونم که آه من بی اثره
ولی آه مادرم میگیره
مردو مردونه تو نقشم رفتم گر چه این نقش برام دلگیره
همیشه رسم همین بوده و هست اون کسی که عاشقه میمیره
بی تو دنیا به من افسرده حتی یک لحظه هم آسون نگرفت
رفتنت تلخ ترین حادثه بود تو که رفتی چرا بارون نگرفت
چرا بارون نگرفت , چرا بارون نگرفت چرا بارون نگرفت
دلم می خواست یکی رو داشتم ،
بعضی وقتا که مردم خستم می کردن ،
میومد کنارمو دستاش رو می گذاشت دو طرف ِ صورتم
زُل می زد تو چشام ، می گفت
“ببین ! تو من رو داری!!“
تو به اندازه من این همه دلتنگ شدی....
شبیه تو پرندهای که میرود به سمت خورشید
شبیه من ترانهای میان شعله های تردید
نشستهام به انزوا به رنگ و بوی بی پناهی
به خلوتم نمیرسد حضور روشن پگاهی
غزل نشد خیال من جنون من نگفته باقیست
چه ترسم از ستیز شب که صلح سینهام چراغیست
شبانهی بی صدائیست ترانهای بی تو دم نمیزند
بخوان که با صدای تو جوانه میزند سرودم
حریق آفرینشی به هیزم تر نبودم
من ایستگاه آخرم عبور آخرین قطاری
در امتداد ساقهام تو ارتفاع بی مهاری
قلمروام تویی بمان که این سرای بی سرانجامیست
عبور گیج قاصدک همان حمل بی پیغامیست
گر قافیه را عوض کنی میبوسم//طوری که حسابی حظ کنی میبوسم// وسواس ملیحی به نمازت داری// هر قدر ولضّ ولضّ کنی میبوسم !
من فکـر می کنم همـه ی عاشقان تو
در شعرهای خود به تو تعظیم می کنند
من فکر می کنم که چرا لال مانده ام ؟!
من فکر می کنم ...
... به تو تسلیم می شوم !
تسلیم می شوم که مرا منفجر کنی
در سطر سطر تبزده ی عاشقانه ها
فواره های خون غزلی تازه بشکفند
از رگ رگ ام دوباره بجوشد ترانه ها ...
ای بهترین غزل ! غزلی که نگفته ام !
این چارپاره را به تو تقدیـــم می کنم
تقصیـــر عشق نیست اگر واژه لج کند
من لال هم شوم به تو تعظیم می کنم
من فکـر می کنم همـه ی عاشقان تو
در شعرهای خود به تو تعظیم می کنند
من فکر می کنم که چرا لال مانده ام ؟!
من فکر می کنم ...
... به تو تسلیم می شوم !
تسلیم می شوم که مرا منفجر کنی
در سطر سطر تبزده ی عاشقانه ها
فواره های خون غزلی تازه بشکفند
از رگ رگ ام دوباره بجوشد ترانه ها ...
ای بهترین غزل ! غزلی که نگفته ام !
این چارپاره را به تو تقدیـــم می کنم
تقصیـــر عشق نیست اگر واژه لج کند
من فکـر می کنم همـه ی عاشقان تو
در شعرهای خود به تو تعظیم می کنند
من فکر می کنم که چرا لال مانده ام ؟!
من فکر می کنم ...
... به تو تسلیم می شوم !
تسلیم می شوم که مرا منفجر کنی
در سطر سطر تبزده ی عاشقانه ها
فواره های خون غزلی تازه بشکفند
از رگ رگ ام دوباره بجوشد ترانه ها ...
ای بهترین غزل ! غزلی که نگفته ام !
این چارپاره را به تو تقدیـــم می کنم
تقصیـــر عشق نیست اگر واژه لج کند
من لال هم شوم به تو تعظیم می کنم
حس خوبیه ببینی یه نفر همه رو بخاطر تو پس زده واسه ی رسوندن خودش به تو همه ی راهو نفس نفس زده
حس خوبیه ببینی یه نفر واسه انتخاب تو مصممه دستتو بگیره و بهت بگه موندنش کنار تو مسلمه
تو همین لحظه که دلگیرم ازت از همیشه به تو وابسته ترم اگه حس خوب تو به من نبود فکر عاشقی نمیزد به سرم
به من انگیزه زندگی بده تا دوباره حس کنم کنارمی به دروغم شده دستامو بگیر الکی بگو که بیقرارمی
حس خوبیه ببینی یه نفر همه رو بخاطر تو پس زده واسه ی رسوندن خودش به تو همه ی راهو نفس نفس زده
حس خوبیه ببینی یه نفر واسه انتخاب تو مصممه دستتو بگیره و بهت بگه موندنش کنار تو مسلمه
اون تو بودی که همیشه با نگاش لحظه های منو عاشقونه کرد
این منم که تو تموم لحظه هاش واسه عاشقی تورو بهونه کرد
هرگز اون نگاه مهربون تو بی تفاوتی رو یاد من نداد من پر از نیاز با تو بودنم مگه میشه قلب من تورو نخواد
حس خوبیه ببینی یه نفر همه رو بخاطر تو پس زده واسه ی رسوندن خودش به تو همه ی راهو نفس نفس زده
حس خوبیه ببینی یه نفر واسه انتخاب تو مصممه دستتو بگیره و بهت بگه موندنش کنار تو مسلمه
.
برای من
نقشه نکش …!
من
جهات جغرافیایی را
نمیشناسم
و هنوز
در کوچههایی
که با تو قدم زدهام
گم میشوم؛
برای من
نقشه نکش!
در هیچ نقشهای
راهی به تنهایی من
وجود ندارد
.
از همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که من و تو ، ما میشویم؟!
پس چرا حالا من اینقدر تنهاست!
از کی تو اینقدر سنگدل شد؟!
اصلا این او را که بازی داد؟!
که آمد و تو را با خود برد و شدید ما!
می بینی…؟
قصه ی عشقمان!
فاتحه ی دستور زبان را خوانده است !
تنهایی
مهربانم کرده است
شبیه سربازے که
از روے برجک دیده بانـے
براے تک تیر انداز آن سوے مرز
دست تکان می دهد …
سکوت، یعنی گفتن در نگفتن،
یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف،
یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی
و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهایی محض
.
خسته از تمام جهان به خـــــــانه برمی گردی
در را که باز می کنی
چراغ را که خودت روشن می کنی
یعنی تنهایی…
.
نیا!
حالَم خستهتر از آن است که در را باز کند
به دیوار توضیح دهد
به لولا دلایلِ زنگ زدنش را بگوید وُ
به پرده،
چرایِ کنار نرفتنش را
به پله بالا نیامدن وُ
به تخت،
خواب نرفتن را
نیا!
حالَم خستهتر از آن است
که به عروسکت چرایِ چیزی را بگوید
عذابم می دهد فکرِ پدر بودن در آینده
نمی دانم که من در پاسخ بابا چه خواهم گفت....
بعد از تو من باخودم لج کردم
فقط خیلی بی معرفتی نمیدونم چرا!!!!!
لب گرفتی از من و گفتی سحر پس میدهم
صبح شد بد قول قدری از طلب را پس بده..
زنی که عقل دارد عشق را باور نخواهد کرد
که زن با شاعر دیوانه عمرا سر نخواهد کرد
مبادا بشنود یک تار مویش زِلّـه ام کرده
که دیگر پیش چشمم روسری بر سر نخواهد کرد
خرابم کرد چشم گربه یی وحشی و می دانم
عرقریز سگی حال مرا بهتر نخواهد کرد
نکن... مستم نکن من قاصد درد آور عشقم
که شاعر چون لبی تر کرد، چشمی تر نخواهد کرد
جنون شعر من را نسل های بعد می فهمند
که فرزند تو جز من جزوه یی از بر نخواهد کرد
برای دخترت تعریف خواهی کرد: من بودم
دلیل شورِ "مهدی" در غزل... باور نخواهد کرد
بگویی، می روم زخمم زدی اما نترس از من
که شاعر شعر خواهد گفت اما شر نخواهد کر
وقتی پاییز تو زمستون یه قرار عاشقونست
وقتی دریا تویه ساحل دنبال یه جوربهونست
من و دریا تویه ساحل تو زمستون خود پایـیـــــــــز
ح ر ع
عشق، آرام ترین خودکشی دنیاست....
آواره ی آواره ترین ماه زمینم
در حال تماشای تو از دور همینم...
ح ر ع
آخ که چقد دوسش دارم
رفتم از دست بیا
تا نفس هست بیا
تامسیرمون نرفته
سمت بن بست بیا
گاه و بیگاه بیا
با دلم راه بیا
دیگه کوتاهی نکن
کمی کوتا بیا
....
گل محمدی من، مپرس حال مرا
به غم، دچار چنانم که غم دچار من است.
فاضل نظری.
من به در ک با فاضل نظری چراااااااا
گریه کار کمی ست
برای توصیف رفتنت،
دارم به رفتار پرشکوهی
شبیه مرگ
فکر می کنم...
پشت این عکس
نمی تواند دیوار باشد
من
پشت این عکس
با تو
قدم زده ام...
گفته بودی غصه ها را بسپرم بر زورقت ,بی سرنشین
خود بگو بر قایقی از جنس کاغذ,کوه غم جا می شود؟؟؟
گاهی ستاره ای
دراوج عاشقانه ای
میشود بهانه ای
برای الهه ای
تا کجا میشود یک نفر را دوست داشت
اگر می ماندی قول نمیدام خوشبخترین دختر روی زمین می شدی
اما قول می دادم بیشتر از هرمرد دیگری برای خوشبختیت بجنگم
از تو چیز هایی را به یادگار دارم که هیچ وقت به ذهنت خطور نمیکند
اما همین ها برای تسکین من کافی است ، کافی نیست!!!
خدا تو را که دلت جایه دیگری بود چرااا سر راهم قرار داد!
برای خدا که نمیشود چرا اورد...
باید کسی حرفی بزند از تو تا از تو ارامش بگیرم
می نویسیم "عیسی" و میخوانیم "عیسا"
می نویسیم "موسی" و میخوانیم "موسا"
پس؛
"تولید ملی و ثروت ملی" یعنی :
......
بـــــــلـه!!! همــون
از تو تراس خونمون دیدم
اون لحظه که موهای تو واشد
دیدم یه گندم زار تو دریاست
رنگ لباست تاکه پیداشد....
حمیدرضا عسگری
تو مرا زجر می دهی عشقم
مــازوخیسمی که دوستش دارم
من به اِشغال تو درآمده ام
صهیونیسمی که دوستش دارم !
بم که ویران شد نفهمیدن از اثار کیست
من که دیدم ان طرف داری تبسم می کنی
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺠﺴﺘﻢ
ﺩﺳﺘﻢ ﺑﮕﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺩﺍﺩﻧﺪ...!
گوش راستم سوت می کِشد،
حتماً داری از من حرف می زنی...
دلم را به این خرافات خوش می کنم،
که از تو حرف بزنم...
فک کنم دیگه نیاز به توضیح نداره که خیلی دوست دارم...
از روزهای بی در و پیکر دلش گرفت یک روز صبح پا شد و کفش فرار شد
از خانه زد به کوچه و سیگار دود کرد وقتی که از نبود محبت خمار شد
کفتار زاده های خیابان منجلاب در رد پای او متلک جا گذاشتند
شب ها که ذهن شهر پر از جغدواره بود ، در کوچه ها ستاره ی دنباله دار شد
از پارک های الکل طبّی عبور کرد از چشمک چراغ / در آن سوی چارراه ـ
گرگی سوار خودروی ملّی نگاه داشت ؛ آهو گرسنه بود و سردش ؛ سوار شد
< آن شب خسوف شد و کسی ماه را ندید >
فردا - نمای بسته ی یک پارک - آه او
از ردّ نیش گرگ دلش ضعف می رود ؛ آهو به گرگ های پدرسگ دچار شد
- خانم ! جسارت است لبت چند می شود ؟
- این عشق حاصلش دو ـ سه فرزند می شود
بر دوش داشت زخم زبان و سه نقطه را تا زیر بار زور شبی باردار شد
******
یک کفش تکّه پاره و یک چند تکّه ماه بر دست های آب گل آلود می روند
در سنگدان یک پل متروکه بو گرفت رم کرده ای که در تی آهو شکار شد
******
بعد از سه ـ چار روز تمام مجلّه ها بر روی جلد با خط قرمز نوشته اند :
دیروز عصر بازی نفت و پرسپولیس در باشگاه آزادی برگزار شد .
در زندگی یاد گرفتم:
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش
خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد
و روحم را تباه می کند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم
باز از من بیزار خواهد بود.
و
تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم:
1) به همه نمی توانم کمک کنم.
2)همه چیز را نمی توانم عوض کنم.
3) همه مرا دوست نخواهند داشت..........!!
و تو قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی؛
کفش های من را بپوش و از خیابان هایی گذر کن که من کردم
اشکهایی را بریز که من ریختم
سالهایی را بگذران که من گذراندم
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برخیز و مجددا در همان راه سخت قدم
بـــــــــــــــــــزن
سرت روی سینه من هست
توشبهایی که دلتنگی
تو نقطه ضعفمو دیدی
که موهات نمی بندی...
حمیدرضا عسکری