ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

من نه اهل دود و سیگارم نه اهل اعتیاد



من نه اهل دود و سیگارم نه اهل اعتیاد 


 بعد تو آرامشم سجاده و تسبیح بود

رژ لب و بی بند و باری


بندی به پای دارم و باری گران به دوش

در حیرتم که شهره به بی بند و باری ام


بیچاره دختری که رژ او  مرتب است

خوشبخت دختری که رژش ریخته به هم

بانو اجازه هست رژت را به هم زنم


ای کاش

...

من بار ها از دور دیدم که !!

با دخترت تا مدرسه میری!!!

ای کاش جای دخترت بودم!!!

اون لحظه که دستاشو میگیری!!!!

...

ح ر ع

بگذار ببوسم لب خاکستری ات را




انکار مکن داعیه‌ی دلبری‌ات را

بگذار ببوسم لب خاکستری‌ات را

دستی بکش از روی کرم بر سر و رویم

تا لمس کنم عاطفه‌ی مادری‌ات را

ازمنظر من باکره‌ی باکرگانی

هرچند سپردی به سگان دختری‌ات را

مصلوب هماغوشی بابلسریان کن

یک چند مسیحای تن آذری‌ات را

حاشا که همانند و رقیبی بتوان یافت

طبع من و آوازه‌ی اغواگری‌ات را

ای شأن نزول همه ادیان الهی

دیگر یله کن دعوی پیغمبری‌ات را

هم خواهر و هم مادر و هم همسر من باش

تا شهره کنی شیوه‌ی همبستری‌ات را

سیامک عباسی - دچار





به یادتم هنوزم اگر چه زود رفتی

اگرچه بی تفاوت به هرچی بود رفتی

به یادتم هنوزم اگر چه پر کشیدی

اگر چه تلخ اما به آرزوت رسیدی به آرزوت رسیدی

منو و همین یه عکست به هم علاقه داره

که سالیان ساله به درد هم دچاریم

خودت که دیگه نیستی نبایدم بدونی عذاب غیر از این نیست که چشم به راه بمونیم

روزنه ی امید از کنار من سفر کرد

چه تلخه اینکه باید یه عمر بی تو سر کرد

همیشه خاک سرده همیشه سرد بوده

کنار هر دوایی همیشه درد بوده

همیشه درد بوده…

منو همین یه عکست , به هم علاقه داریم

که سالیان ساله , به درد هم دچاریم

خودت که دیگه نیستی , نبایدم بدونی

عذاب غیر از این نیست , تو چشم به راه بمونی

کاش همسرم بودی

 تو    
           مادر من
                    خواهر من
                    و دخترم هستی!
              کاش همسرت هم بودم!
                               کاش همسرم هم بودی!

شاه رفت ِ


قلم چرخید و فرمان را گرفتند

ورق برگشت و ایران را گرفتند


به تیتر «شاه رفت ِ» اطلاعات

توجه کرده کیهان را گرفتند


چپ و مذهب گره خوردند و شیخان

شبانه جای شاهان را گرفتند


همه از حجره‌ها بیرون خزیدند

به سرعت سقف و ایوان را گرفتند


گرفتند و گرفتن کارشان شد

هرآنچه خواستند آن را گرفتند


به هر انگیزه و با هر بهانه

مسلمان نامسلمان را گرفتند


به جرم بدحجابی، بد لباسی

زنان را نیز مردان را گرفتند


سراغ سفره ها نفتی نیامد

ولیکن در عوض نان را گرفتند


یکی نان خواست بردندش به زندان

از آن بیچاره دندان را گرفتند


یکی آفتابه دزدی گشت افشا

به دست آفتابه داشت آن را گرفتند


یکی خان بود از حیث چپاول

دوتا مستخدم خان را گرفتند


فلان ملا مخالف داشت بسیار

مخالف‌های ایشان را گرفتند


بده مژده به دزدان خزانه

که شاکی‌های آنان را گرفتند


چو شد در آستان قدس دزدی

گداهای خراسان را گرفتند


به جرم اختلاس شرکت نفت

برادرهای دربان را گرفتند


نمیخواهند چون خر را بگیرند

محبت کرده پالان را گرفتند


غذا را آشپز چون شور میکرد

سر سفره نمکدان را گرفتند


چو آمد سقف مهمانخانه پائین

به حکم شرع مهمان را گرفتند


به قم از روی توضیح‌المسائل

همه اغلاط قرآن را گرفتند


به جرم ارتداد از دین اسلام

دوباره شیخ صنعان را گرفتند


به این گله دوتا گرگ خودی زد

خدائی شد که چوپان را گرفتند


به ما درد و مرض دادند بسیار

دلیلش اینکه درمان را گرفتند


مقام رهبری هم شعر میگفت

ز دستش بندتنبان را گرفتند


همه این‌ها جهنم، این خلایق

ز مردم دین و ایمان را گرفتند


برای هر کلام شعر هادی

دو تن قند فریمان را گرفتند


ایهاالناس ، این بشر را دوست می دارم زیاد ...!

و اگر می‌‌نویسم 

دوست دارم بدانی 

در خلا دنیایِ بی‌ جاذبه از نبودنت 

عجیب معلقم 

می‌چرخم 

و می‌‌چرخم 

و می‌چرخم 

و در چشم‌های ناباورِ یک سرگردانِ دلتنگ 

کسی‌ رامی بینم 

شبیهِ خودم 

که هنوز عاشقِ کسی‌ ‌ست شبیهِ تو




هرچه بینِ شعرها عنوان کنم بی فایده است 



ایهاالناس ، این بشر را دوست می دارم زیاد ...!

من و لب هایت

من حسودم...

به آن تمبری که لبانت را می سایند

به آن گوشه چادرت که بر لب گرفتی

به آن استکانی که با آن  چای میخوری

به آن بنداول انگشت اشاره ات که با آن ...

به آن خودکاری که روی لبانت بازی می کنند

به آن مهر نمازت که بعد از نماز می بوسی اش

به آن لب بالایی ات که با لب پایینی ات عشق بازی میکند

به آن لب پایینی ات که با لب بالایی ات  عشق بازی میکند

به آن سنجاق سرت که موقع بستن موهایت بر لب داشتی!!

به آن قرآنی که برسر سفره عقدت بوسیدی و جای رژلبی که جاماند!!!

وبه آن

.

.

.

لبان مردی که حتم دارم قبل از خواب هر شب لبانت را می بوسد.....



ح ر ع

به جان مادرم بی روسری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟

...تو را دیدن به وقت ناز کردن ، هر زمان بانو 

به جان مادرم بی روسری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟ 


بسیجی هستم و باید خطابت من کنم ، خواهر 

تو را دیدن به چشم خواهری ؛ سخت ست ؛ می فهمی؟...



کنار گیسوانت رهبرى سخت است مى فهمى؟؟ .

و راضى کردنت به همسرى سخت است مى فهمى ؟؟؟ .

.

به فکرت بودم و دیدم نمازم را قضا کردم .

.تو باشى و نباشد کافرى سخت است مى فهمى؟؟ .

.

تو با شیرین زبانى تشنه ام کردى به لبهایت .

.گذشتن از لبانت سرسرى سخت است مى فهمى؟؟ .

.

مشخص کردن اینکه تو زیبایى و یا آهو .

میان این دو محشر داورى سخت است مى فهمى؟؟ .

.

تصور کردن اینکه خداى من دو چشم توست .

براى مردم پامنبرى سخت است مى فهمى؟؟ .

.

نشستى پیش من با موى مشکى, شانه اش کردى .

تحمل کردن این دلبرى سخت است مى فهمى؟؟ .

.

تو را دیدن به وقت ناز کردن, هر زمان بانو .

به جان مادرم بى روسرى سخت است مى فهمى؟؟

.

عاشقی هستم که  باید خطابت بکنم خواهر .

تو را دیدن به چشم خواهرى سخت است مى فهمى



بوسه، آناتومی آدم را به هم می ریزد

تو را که می بوسم

من بال در می آورم

مردم شاخ!



بدنم در بدنش جا مانده....

چرا تو؟

تنها تو؟

چرا تنها تو از میان زنان

هندسه ی حیات مرا در هم می ریزی

پا برهنه 

به جهان کوچکم وارد می شوی

در را می بندی و من

اعتراضی نمی کنم؟

چرا تنها تو را دوست دارم 

و می خواهم؟


بدنم در بدنش جا مانده...


مجال بوسه 

به لب های خویشتن بدهیم

که این بلیغ ترین 

مبحث شناسایی است

.

قبل هر عشق بازی...

همیشه قبل از خوابیدن حداقل 20 دقیقه یه موسیقی آروم یه صدای مهربون  و هرچیزی شبیه این چیزها رو باید گوش کنم و پابه پاش منم چیزی زیر لب زمزمه کنم...

میخوام قبل از اومدنت عادت کنم که قبل خواب یا قبل از هر عشق بازی** تو نیاز داری حرف بزنی و از اون مهمتر نیاز داری حرفهای عاشقانه بشنوی 

بانو

قبل از خواب توهم چند دقیقه ای روبروی آیینه بشین

من نیاز دارم به اینکه قبل از خواب یک دل سیر نگاهت کنم....


**حرف های نانوشتنی زیاد دارم!!!


تا

تو

مرادِ من دهی

کشته مرا فراق تو

!


کنارم کسی نیست
جز تو

که نیستی

اگه من دختر بودم...

حتی 

اگه 

من 

دختر

بودم 

باز 

هم

عاشقت 

می شدم


از در بالا رفتـم 

پلـه ها را بـاز کردم 

لباس خوابم را خواندم 

دکمه های دعایم را بستم 

ملافـــه ها را خاموش کردم 

چراغ خواب را روی سرم کشیدم 


آخ ... 


از دیشب که مرا بوسیده ای 

همه چیز را قاطی کرده ام ...



کارگاه ترانه سرایی مونا برزویی در اخبار 2030

الان دیدم اخبار 2030 اهنگ شادمهر و پخش کرد هر چی دلش خواست در مورد کارگاه و خود مونا برزویی گفت

نمیدونم به عنوان یه دوستدار ترانه که کمی مونا برزویی رو میشناسه و از کارهای خیرخواهانش باخبره

و میدونه هیچ خط و ربطی با سیاست نداره چطور می تونن اینقدر ناشیانه و بی رحمانه از تریبون میلیشون !! 

این همه دروغ رو پخش کنن

اخباری 2030 از نظرمن دروغ رو به شکلی میگه که آدم باور میکنه!!


پ.ن: همین چند روز پیش کتاب تقدیر رو از مونا بروزیی که با دست خطی که برام ارزوی موفقیت کرده بود رو گرفتم

البته کسی که ریشه هاش تو خاک محکمه از هیچ باد وطوفانی  نمی ترسه!!


لعنت به عشق های قبل از عشق

هر بار که می آمدی تنها بودی

هر بار که می رفتی تنها بودی

اما همیشه میگفتی نفر دومی در زندگیت هست!!!

بانو!

شاید حال آن روز های تو شبیه حال این روز های من بوده!!

تنها می آیم ، تنها میروم ، اما همیشه ادعا میکنم تو در کنارم هستی!

لعنت به عشق ها ی قبل از عشق!!!!!


                                                                                                 این همه نوشتم دوستت دارم 

حداقل 

یکبار بیا زیر همین نوشته ها  بنویس

"" به جهنم""

""به درک ""

ح ر ع .

یه شام رمانتیک یه لبخند فوق العاده یه سورپرایز شیرین یه حلقه ی ازدواج ساده

یه شام رمانتیک یه لبخند فوق العاده
 یه سورپرایز شیرین یه حلقه ی ازدواج ساده
 یه شب پر از عشق که با تو خوابم نمیبره
 یه ماشین قرمز واسه یه شمال دو نفره


اسمت تو هر نفسمه
 بهت دل بستم یه عالمه
 غرورمو میشکنمو میگم عاشقتم پیش همه
 حواسمو پیشت جا میذارم
 شبا از فکر تو بیدارم
 من هیچکسو مثل تو اینجوری از ته دل دوست ندارم

یه شام رمانتیک یه لبخند فوق العاده
 یه سورپرایز شیرین یه حلقه ی ازدواج ساده
 یه شب پُر از عشق که با تو خوابم نمیبره
 یه ماشین ِ قرمز واسه یه شمال ِ دو نفره
 یه شام رمانتیک یه لبخند فوق العاده
 یه سورپرایز شیرین یه حلقه ی ازدواج ساده
 یه شب پُر از عشق که با تو خوابم نمیبره
 یه ماشین ِ قرمز واسه یه شمال ِ دو نفره

پ.ن:بغلش نـکردمـ 
��نبـوسیدمـشــ�� 
زیر بــ☔ــارون باهاش قـدم نزدمـ 
��نزدیکشـ نبـودم...�� 
مَــن فقط 
از دور دوســشـ داشـتم و دارم ❤️

کاش تو همسرم بودی!!!!

الهه جان

سَرت سلامت 

که دوستم نداری ؛ 


من که دارم ...


گونه هایت 
یک منطقه ی توریستی است ؛ 

مُبلی برای تماشای برجِ ایفل 
شُکوهِ آبشارِ ویکتوریا 
سِحری همچون جزیره برمودا 
وَ آرامشِ کاخِ اِلیزه ... 

گونه هایت 
عجایب هفت گانه را 
به چالش کشیده است بانو ...!

ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ “ : ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻧﺒﺎﺵ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ”     
اﺯ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ : 
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮﺍﺕ " ﮔﻞ " ﺧﺮﯾﺪ ؟ 
ﮔﻔﺖ : 
ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺍﻣﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺧﺮﯾﺪ ، ﮔﻠﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩ .. 
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ .......... 

قسمتِ ما نشــد این عشق ... حلالت باشـد (مهم خوشبختی تو بود و هست با هر مردی که بتونه خوشبختت کنه -----تماشای خوشبختیت ارزومه)

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

مصرعی هست از امام خمینی( ره)

اما کرمِ شاعرانه من همیشه این مصرع رو عوض میکنه

انتظار فرج از سوم خرداد کشم

من حدس میزنم امام خمینی هم عاشقت بوده اما کمی پس و پیش!!!!!!!!!!




می زنی ماتیک ِ قرمز بر لبانت ، آخ... آخ... 


از کُجا فهمیده ای : محصول ِ دلخواهم لَبو ست؟



قسمتِ ما نشــد این عشق ... حلالت باشـد

آلام تَل هُ هُل بده ، من لا نَیَنداسی !



کی می می آیی باس هم تا تاب عباسی ؟!

آلام تَل هُ هُل بده ، من لا نَیَنداسی !


ماندم چرا یکهو زبانم گیر می گیرد

چشمم که می افتد به دخترهای احساسی!


یادم نرفته بیست سال قبل هم اینجا 

دستان من شل شد در آن دستان الماسی 


و با حیایی بچگانه تو به من گفتی :

" آقا پِسَل یک لَحسه با من می کنی باسی ؟؟؟ "


مردانه هل دادم و تو از تاب افتادی

و از ته دل گفتمت : " گِلیه نکن ناسی !!! "


آن روز اخم مادرت کار خودش را کرد 

چه ترسو اند اینجور مادرهای وسواسی !


آن ماجرا را یادت آمد ؟! من همانم که ...

یادت نیامد باز ؟! حق داری که نشناسی ...


آخر چه جوری من بگویم ؟! لج نکن خانوم !

من دوست می دارم شما را حضرت عباسی !


من ا گه خدا بودم روزی یک ساعت باریدن بارون  رو تو برنامم  قرار میدادم!!!!

صبح بخیر عشق جان(با بوسه به خواب بری با بوسه بیدارت کنم....)


روانشناسا میگن خانم های که با صبح بخیر و شب بخیر مردشون  به خواب میرن و بیدار میشن

میانگین دوسال بیشتر از بقیه رشد میکنند!!!!! 


الهه ی جان

الهه ی جان 

جان جوانی من

منِ بی تو هیچ

هیچ تو، تمام من

من = بی تو درد

دردت به جانم

جانم.....


هر شب 

دلم بهانه ی تو ...... 

هیچ ؛ بگذریم !!! 


امشب دلم 

دوباره تو را ...... 

هیچ؛ 


شب بخیر ...............!!!.



یه جایی بودم جلسه رواشناسی پیرامون خیانت زن و شوهر ها بهم بود 

خیلی خوشحالم که نفهم ترین عضو جمع بودم

خیانت یعنی چی؟؟؟؟

خرابتم 2

تو اون اتفاقی که باید می افتاد
مثه سیب و حوا که ممنوعه بود
بگو ادمی که به تو محرمه !!!
مث من برا یه تو دیوونه بود


ح م ی د ر ض ا ع س ک ری

خرابتم





خاتون 

باران که بند آمد 

از خانه بیرون بیا ... 


تصویرت در چال‌آب‌های کوچکِ خیابان 

انعکاسِ تاج محل را 

در حوضِ مرمرش کم‌رنگ خواهد کرد .... 


به همین سادگی ..

الفاتحه

داشتیم والیبالمون رو بازی می کردیم 

من تو سایه بودم تو زیر افتاب  بهت گفتم شما بیا جای من تو سایه  (خانومم میترسم افتاب چشمت بزنه از بس ماهی!!!) (یکی از بزرگترین لذت های زندگیم بود)

فک کنم هرچی توپ میومد من به تو پاس می دادم  چند باری که تو به من پاس دادی حس خارق العاده ای بود (فک کن بچمون رو اینجوری دست به دست می کردیم)(روانشناس میگفت پسرایی که بچه زیاد دوست دارن و با بچه راحت ارتباط برقرار می کنن تو اینده زندگی پایدار تری دارن)

یکی از دخترا برگشت به سعید گفت آفتاب اذیتم میکنه بیا جاهامون رو عوض کنیم  اونم برگشت گفتم مگه منم مثل حمید عشقم اینجاست که جای خودم را باهاش عوض کنم!!!!

و بعد دیدم که دستت یکی گرفت و بردت پی قدم زدن و فردا و یه کامنت همکلاسی و ..... الفاتحه



راستی منم خوب میشم


مادرم میگه هنوز تو 5 سال پیشت موندی پسر

یه پسر که بیشتر نداره خیلی وقته دلش هوای یه عروس کرده 

به مادر گفتم 

که همسرم باید

شبیه توباشه....

من پرسپولیسی

منطقی برنمیگردی

منطقی رفتنت

منطقی که نمیتونی دوستم داشته باشی

پس حالا بین این همه منطق 

اینکه من هنوز دوستت دارم 

غیر منطقی نیست!!!!!!


روسری قرمز و لب قرمزو لپ هایش سرخ 

بیخود نیست من پرسپولیسی شده ام 


لعنتی عشق تو دروازه ی استقلال است 

خسته ام بس ک دلم را ب دری بسته زده ام



کاش دخترم شبیه تو بود

کاش تو مادر دخترم بودی...

اهنگ وبلاگ....

خبر به دور ترین نقطه جهان برسد

هیچ چیز بدتر از بی خبری نیست....

از این عشقای یواشکی دوران دبیرستان

هر وقت تو یه محیط شعر و ترانه قرار می گیرم شبش جو گیر میشم شروع میکنم به شعر نوشتن یه ترانه نصفه ونیمه نوشتم


همون کوچه همون خونه خرابه***

که ازسقفش یه بوسه چکه میکرد***

تو با  کیف و کتاب اون یونیفرم

که بازار مدل رو سکه می کرد

چقد با استرس بوسه گرفتیم

چقد بابوسه آرامش گرفتیم

....

ح ر ع



از این عشقای یواشکی دوران دبیرستان

الهه نوشته های من

موهایت را به من بده 

می خواهم 

در اوراق آفرینش 

در حضور خودت 

دست ببرم : 


گلی را لای موهایت می گذارم 

گل ، بوی موهایت را می گیرد ... 


به همین سادگی ...




در عجبم ... 


پیشینیان چگونه زیبائی را معنا می کردند 

قبل از آفریده شدنِ 


چشمهای تـــــــو ...




چقدر زیباست شعر ِانار ، 

سرخ است و زیبا 

نامش انار است ... 


اما خاتون ؛ 

انار که سینه چاک است 

در محضر ِلبهای ِتـــــــو 


می دانم رحماندوست 

ندیده ، 

"تـــــــو را" 

و سرخی لبهایت ...



کنار حوض نشسته ای 

گاه دست زیر آب می زنی 

مرا خیس می کنی و ماهی ها را فراری 


گاه با انگشتت 

موهایت را فر می کنی ، 

عجب لذتی می بری خاتون 


یاد آن شعر بازی های کودکی افتاده ام 

⇣ دختر ِ اینجا نشسته 

⇣ بازی می کنه 

⇣ شادی می کنه ...




الهه نوشته های من


عادت کرده ام 
به شانه زدن موهای تو ، 
بی صدا محشر به پا می کند ... 

گیسوانت ویولن مرا 
عزلت نشین کرد ...


الهه نوشته های من


"بانـــو" 
کتانی های گلبهی را 
به دست بگیر ؛ 
بارها رفت و آمد کن 
از روی لبهای من ، 

با پای برهنه ...

الهه نوشته های من





ماه که می گیرد 
یاد سارافون سپیدت 
آسمان قلبم را 
روشن می کند ... 

مــــــاه من 
ماه را زیبایی بیاموز 
تا مــــــاه شود ...

چای با طعم گل محمدی

خیلی از آدم هایی که من رو دوست دارند برای اثبات دوست داشتنشون از تو مایه میگذارن

مثل امروز جایی بودم که از علاقه من به تو باخبر بودن رفتن تو چایی من 

گل محمدی 

ریختن....


منم به خوام فراموشت کنم بقیه نمیگذارن

من بدون تو یعنی هیچ....


دعای آرامش وسلامتی و خوشبختیت دعای این شبایه منِ

 

الهه نوشته های من

لباسی که تو میندازی یه گوشه

یکی تنها بشه اونو می پوشه...

حمیدرضا عسکری


ما هم قدیم ،مثل دو تا یک ، کنار هم هر چند،این نتیجه ی مردم پسند نیست

 

بر عکس قصه هاست و گیسو کمند نیست

آن زن که عاشقش شده ام قد بلند نیست

ما هم قدیم ،مثل دو تا یک ، کنار هم

هر چند،این نتیجه ی مردم پسند نیست

این شعر ها به پای تو هرگز نمی رسند

یا خوب آنقدر که به نامت شوند نیست

تو از عسل گرفته شدی من چشیده ام

شیرینی تو یک ذره مانند قند نیست

آبی بپوش ، چشم بد از تو حذر کند

این اعتقاد های قدیمی چرند نیست

من یک سوال مختصر و ساده میکنم

بی حوصله نباش جوابش بلند نیست

مستی چشم های تو غیر طبیعی است

این مست ها همان که مرا میکشند نیست؟

بانوی بی نظیر من ، اقرار می کنم

این زندگی بدون تو یک لحظه بند نیست

تو را کنار خودم با حیا نمیخواهم....

تو را کنار خودم با حیا نمیخواهم....





 روزی دو سه بار ، هفته ای نهصد بار//ماهی سه هزار سال ، سالی... انگار // یاد تو تصاعد نجومی دارد // با من بنشین ، خودت خودت را بشمار. 

هنوز...

یک چای  داغ دریک شب پاییزی:

یک عاشقانه ساده برای کسی که نه درآغوش گرفتمش و نه موهایش را نوازش کردم...

هنوزاسمم راکه میپرسن نامت رامیگویم واین یعنی

هنوزبه طرز ناشیانه ای عاشقم...

هنوز تو جلد کتاب زندگانی من هستی ومن شاید پاورقی یکی از روز های تو...

هنوز انگار نمی شود از توگذشت پس

هنوز باید دوستت داشت...

هنوز اغار هر پایانی...

هنوز همه میگویند من وتو شبیه دو خط موازی هستیم اما انگار

هنوز نمیدانند دوخط موازی به هم میرسند روزی اگر پای عشق وسط باشد...

و

کاش می توانستم اسمت را بنویسم چون نامت امضای  عاشقا نه های من است ...

ح م ع


گاهی الهه ای...دراوج عاشقانه ای ...

بعضی مردها سیاستمدار خوبی نیستند 

حتی تاجر خوبی هم نمی توانند باشند 

و یا معلم خوب ... 

بعضی مردها فقط بلدند چگونه موهای بانویشان را ببافند 

بعضی مردها فقط کمی 

فقط 

کمی 

بیشتر مردند ...



مرگ انسان در جهان گاهاََ نبود نبض نیست 

مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش

تک بیتی

خداوندا اگر جایی دلی بی تاب دلدار است

نمیدانم چطور اما خودت پا درمیانی کن....



الهه نوشته های من....



و خلاصه ی 
تمام عاشقانه ها 
این است : 

تمام نشو ... 
تمامم شو ...




گاهی یک خراش سطحی 
می تواند 
کوهی را در تو فرو بریزد 
کافی ست 
جای عمیق زخم را بلد باشد



گفـــــــــــت: 
آآآآآ کن... 
هیچکـــــــس نفهمید دکتر در کنــــــج گلویـــــــم چه دید که در نسخه ام تنهــــــــــا نوشت: 
گریـــــــــــــــــه کـــــــــــــــــن..



سرباز عاشقت را با ناز راندی از خود 
گفتم چرا و گفتی ارتش چرا ندارد....

بازداشتگاه

لانهء کوچکی دارم 
از بهترین شاخه ها ، در حاشیهء آبگیر 

⇜خوب بلدم ماهی خاکستری صید کنم 
⇜مرتب کردن پرهایت هم با من 
⇜و اصلا هروقت دلت بگیرد کوچ می کنیم ... 

با من ازدواج می کنی مرغابی تاج قرمز ؟


یه بازداشت کوچیک 4 ساعته  ویه خیابان گردی کافی بود که تمام تو را مرووووور کنم 

الهه نوشته های من...

از باغ ِشعرهایم 

شاپرکی بردار و 

به سنجاق سر ِموهایت بچسبان ؛ 

تا بعد ِاین که می روی 

خبر ِخنده هایت را 

برایم بیاورد ... 


آخر من 

بدون خنده های ِتـــــــو 

چگونه شاعر باشم 

چگونه ؟





بانو ... 


به دِل بِگیر 


مَرا ...!!





بانو ؛ 


ش ش شُ شُما را 


م مَ مَ مَن میخواهَم ؛ 


با سِکته بِخوان 


لُکنَتِ عاشِق زیباست ...



ارتشِ زیبایی ات کافیست ! آرایش چرا ؟! 


اینقدر جنگنده ! آن هم غیرِ بومی خوب نیست ...

تو اون زمانی که من هستم در حال نوشتن انگارکه روبروی در های بهشتم....

یه عالمه برنامه و تئوری برای زندگی مشترک داشتم ....


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تو اون زمانی که من هستم در حال نوشتن 

انگارکه روبروی در های بهشتم....

تیمارستان

اعتراف
در من یک تیمارستان وجود دارد !

یک تیمارستان با هفتاد تختخواب!

هفتاد تختخواب با هفتاد دیوانه!

و سخت ترین کار دنیارا من می کنم زمانی که از من می پرسند : خوبی؟!

و من باید یک تیمارستان هفتاد تختخوابی را آرام‌ کنم و با متانت صادقانه ای بگویم :

نامه ای به همسرم

5 روز از تولدم گذشت و 170 روز تا تولد تو مانده

24 سال زندگی که پنج ،شیش سال اخرش با تو و یا به یادتو گذشت...


منتی نیست اما میخوام گزارشی از عملکردم برایت بگویم:

1- من تمام 14 معصوم را زیارت کرده ام و به نیابت از تو چه کارها که نکردم....

2- من در طواف خانه کعبه تو را بیش از هرکسی یاد کردم من سرخوشبختی تو با خدا شرط کرده ام...

3- من در عمق دریا  برای ماهی ها از تو گفته ام......

4- من در پرواز کردن های تنهاییم در اوج اسمان که بودم اسمت را زمزمه میکردم ....

5-من در مکان های که مرزی وجود ندارد و  ادم ها بی پروا میشوند در گوشه ای نشسته ام و به تو فک کردم...

6- من اول هر هفته  برای سلامتی ات صدقه کنار میگذارم....

7- من دفتر خاطراتی دو نفره دارم که با مرگم در قبرم دفن خواهد شد...

8- من فقط چند روز بعد از سوم خرداد 90 تمام اعضای بدنم را به نیابت از تو اهدا کردم...

9-من شاعر درباری سلطنت تو هستم....

10-من اولین کسی هستم که تو را بی پروا در شعرهایم در اغوش میکشم و می بوسم و لذت می برم...

11-من سرپرست کودکی هستم به جای همان کودکی می توانست دلخوشی این روزهای زندگیمان باشد...

12-من الم قران را اسم وفامیل تو تفسیرمیکنم ال....م.....

13-من تو را مریم مقدسی می دانم که حتم دارم در آغوش آسیه ای پاک و مومنه رشد کرده است(مادر زنم)

14-من تمام رمز های امنیتی ام را  اسم و فامیل تو قرار داده ام...

15- ........

کاشی تمام «من« ها »ما« بود


حمیدرضا عسکری 94/7/10

الهه نوشته های من...

قصه ی لب های تو یعنی سفر 

وقتی ازقم راهی مشهد شوی...

حمیدرضا برای الهه خانوووم (عشق جااااان)(حضرت عشق)


دلم به شعر هایم خوش است

عشق جان...

من قبل از دیدن همان تک عکسی که از تو دارم باید وضو بگیرم


بعضی هارو باید پرستید...

عشق جان...

من شماره ات را باید با همین نام ذخیره کنم

عشق جان...


اصلن من به در ک من به جهنم

من از این زندگی هیچی نمیخوام

نه فانوسی نه خورشیدی نه ماهی

دلم میسوزه واسه خودم گاهی

اصلن من  به در ک من به جهنم

خودت خوبی عزیزم رو به راهی

شهرزداد - حسن فتحی....





شهرزاد عاشقانه ای که مرا شاید به  یادتو خواهد آورد

الهه نوشته های من...



سیــــاه قلــــم یعنی : 


چشمهــــای تــــو ... 


در عمیق ترین تابلوی خیرگی به من ...



چِقَدَر پُر شده در کشور ما شاعر و عاشق 

زمانی فقط من بودم و سعدی و حافظ ... 




گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا... 



ماه من!!! درچشم عاشق آب هست و خواب نیست

امشب شب تولدم

تولدم مبارک 

    چه حرف خنده داری!!!!!