ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

ترانزیت واژه ها...!!

جایی برای یک نظر...!!

سلام علاقه ی خوبم

سلام علاقه ی خوبم

علاقه جان ما مگر باهم سفر رفته ایم !!؟

یا اصلا در زیر یک سقف زندگی کرده ایم!!؟

تعداد روز های کنار هم بودنمان مگر چند روز است!!؟

اما من از تو

از سفری که با هم نرفته ایم

با تو خاطره دارم

از خانه ای که در آن زندگی نکرده ایم

باتو خاطره ها دارم

از روزهایی که کنار تو نبوده ام

با تو خاطره دارم

علاقه ی جاااان!!

با ماقرار بی قراری های همیم

و بی قرار قرار های با همیم


حمیدرضا عسکری

روز زن

5 سال پیش روز زن کنار هم بودیم


روزت مبااارک

اول فروردین

تولدت 24 سالگیت مبارک

کنار مردت خوشبخت باشی

تو حرم امام رضا ع یه جشن تولد کوچیک برات گرفتیم 


دنیای ما دیوانه ها

دنیای ما دیوانه ها

همه ما دیوانه ها از عشقی عمیق و افسانه ای گذشته ایم!!

ما دیوانه ها ثروتمند نیستیم اما بخشنده ترینم !

ما دیوانه ها اصولا همیشه اهل مهمانی رفتن هستیم! در جمع از همه زودتر همزاد خود را پیدا میکنیم  حال آن که اولین دیدار ماست! و همیشه در اولین نگاه از هم می پرسیم من قبلا تو را جایی ندیده ام!!

ما دیوانه ها گوشی هایمان کمتر از بقیه زنگ میخورد اما ما بیشتر از همه به تمام کسانی که فراموشمان کرده اند زنگ میزنیم و حالشان را می پرسیم! و به خاطر همین  تاریخ تولد همه دوستانمان را در حافظه داریم

برای ما دیوانه ها در دوست داشتن آدم ها جنسیت تفاوتی نمیکند  چون ما لبخند هایمان واقعیست و ابراز علاقه کردنمان دلیست!!

تفاوت ما دیوانه ها با شما در این است که همه را بی حساب و کتاب دوست داریم.....

دیوانه ها و همسرانشان......

ادامه دارد

#حمید_رضا_عسکری

{ مهتاب یغما }

ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪﻣﯿﻦ ﻗﺮﺹ ﺍﺳﺖ ... ﺩﺭﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﺪ

ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ .... ﻃﺒﻊ ﺳﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﺪ ...


دردِ منِ هر لحظه از زن بودنم بیزار

ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﻢ ... ﺑﯿﺰﺍﺭ


ﺗﻮﯼ ﺍﺗﻮﺑﺎﻥ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﻗﺪﻡ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ

ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﺮﮎ ... ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ


ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻫﺮ ﺁﻥ ﺗﻮﯼ ﺭﮒ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ...

ﺧﯿﺎﻡ ﺍﺯ ﺑﺪﻣﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ...


ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﮔﺎﻫﯽ ﻭﯾﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ


ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻮﺱ ﺑﻮﺩﯼ ... ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ

ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺑﺎﺷﻢ ... ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ...


ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﻣﯿﺰﺩ ﺍﺯ ﺩﺭﺩﻡ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﻢ

ﺍﺯ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﮐﻮﭼﮏ ﺳﺮﺩﻡ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﻢ


ﮔﺎﻫﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺴﺮﺗﻢ .... ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﺩ

ﮐﻪ ﺑﻐﺾ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺷﺶ

ﻣﻦ ﻣﺜﻞ ﮔﻨﺠﺸﮑﯽ ﺑﻠﺮﺯﻡ ﺑﯿﻦ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎﺵ

ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺩﺭﺩﻡ ﺭﺍ .... ﺑﺒﺎﺭﺍﻧﻢ ﺩﻡ ﮔﻮﺷﺶ


ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪﻣﯿﻦ ﻗﺮﺹ ﺍﺳﺖ ﺩﺭﺩﻡ ﺭﺍ ... ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤد ....

ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪﻣﯿﻦ ﻗﺮﺹ ﺍﺳﺖ...



بی زن مردانگی شایعه‌ای بیش نیست!

می خواهم دوستت بدارم

تا به جای همه‌ی جهانیان پوزش بخواهم

از همه‌ی جنایاتی که مرتکب شده‌اند

در حق زنان!


از زنانگی‌ات دفاع می‌کنم

آنسان که جنگل از درختانش دفاع می‌کند

و موزه‌ی لوور از مونالیزا

و هلند از ونگوگ

و فلورانس از میکل‌آنژ

و سالزبورگ از موتزارت

و پاریس از چشم‌های الزا!


می‌خواهم دوستت بدارم

تا شهرها را از آلودگی برهانم

و تو را برهانم از دندان وحشی‌شدگان!


من کی‌ام بی تو؟

چشمی که مژه‌هایش را می‌جوید

دستی که انگشتانش را می‌جوید


آنگاه که مرد بر دوش زنی تکیه نکند

به فلج کودکان مبتلا می‌شود

آنگاه که مرد زنی را برای دوست داشتن نیابد

به جنس سومی بدل می‌شود

که هیچ ربطی به جنس‌های دیگر ندارد!


بی زن

مردانگی شایعه‌ای بیش نیست!


#نزار_قبانی

سبک پورن مدرن

شعرتون شاهکاره گلبانو

فوق العاده ست از تمام جهات

باید از این به بعد تو هر جمعی

بهتون گفــ[ـت] مهندس الکلمات

اما ماتیک تون قشنگ تره


-کاش میشد مثل گفته های شما

حرفای تازه و قشنگ زد و ...

-لایک و کامنت و شـِـیر کافی نیست

کاش میشد شعراتون ُ چنگ زد و ...

کاش میشد ... لا اله الا الله


-حافظین یا نواده ی سعدی؟

-شایدم از تبار خاقانی

-چشمه ی شعرتون عراقیه و

بحر بی ساحلش خراسانی

اما قربون سبک پورن مدرن


_بانو توو عکس ِ تازه دست به "کمر"_

-نبض شعر جهان توو دست شماست !

-عالیه

-نایس

-بی نظیره

-درود

-بانو عکس جدیدتون زیباست

اما طول ِ لباس ُ کمتر کن ...


_گور بابای شعر اگه اینه 

تف به قبر تلاش و استعداد

جلو حمومیای صابونی

نباید شعر گفت، باید ...

بانو ! ما از کجا شروع کنیم


#احسان_رعیت

دو تنهایی روی یک تخت

برای ما بهتربود که هر دویمان

جدا جدا تنها باشیم

دو تنهایی زیر یک سقف 

دو تنهایی روی یک تخت

دو تنهایی در آغوش هم جا نمی شد


به دنیا آمدیم تا جهنم را بزرگتر کنیم

با هر قدم از هم دور شویم

با هر قدم فراموش کنیم

نام کسانی را که دوست می داشتیم



#محمد_صابر_شریفی

به خاتمی سلام...!

به خاتمی سلام!

به چهره اش که مثل آفتاب

به سروقامتش

درخت چار فصل انقلاب

به صبرو استقامتش

به گفتگوبه همدلی به همدمی سلام...!



به خاتمی سلام

سلام برکتابتش

به ابتداوانتهای نامه اش

به استواری خطابتش

به جوهرکلام و خامه اش

به سید نجیب فاطمی سلام!



به خاتمی سلام

سلام برعشیره اش

بزرگ زادگان ساده کویر

به آفتاب روشن تباروتیره اش

به شیر پاک خوردگان سربزیر

سیاسیون بی نقاب

بر این تبارمردمی سلام!



به خاتمی سلام

سلام بر صلابتش

که خارچشم دیوودد

به صدق آن دعاو استجابتش

به اسوه خرد 

به مهربانی و گذشت بی حساب

به تیره رسول هاشمی سلام



به خاتمی سلام

برآن جبین چون سپهر

به لطف بیحدش

به زاده شریف ماه مهر

به نام جاودانه محمدش

به بیکرانه بودن مقام آدمی سلام!


به خاتمی سلام...!



#افشین_علا

#زنده_باد_اصلاحات

#زنده_باد_خاتمی

#تکرار_میکنم

رومن گاری ، خداحافظ گاری گوپر

وقتی دو نفر مثل من و تو جدی عاشق همن باید هر کاری که می‌تونن بکنن تا عشقشون رو نجات بدن.

باید حفظش کنن و برای این کار اولین کاری که باید بکنن اینه که از هم جدا بشن.



رومن گاری ، خداحافظ گاری گوپر




به کوچه آمده بودم کمی هوا بخورم

که چشم مست تو را دیدم و زمین خوردم


#بهمن_صباغ_زاده


به ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ

ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ نگه دارد


#سجاد_سامانی

به من می گفتن دیوونه،ولی من دیوونه نیستم!

به من می گفتن دیوونه،ولی من دیوونه نیستم!

قضیه بر می گرده به چند سال پیش،بعد از اینکه مادرم فوت کرد واسه اینکه از خاطرات خونه خلاص بشم یه آپارتمان توی ساختمونی چند طبقه اجاره کردم،اما خیلی زود فهمیدم توی همسایگیم یه مادر و پسر زندگی می کنن که از شانس من پسرِ هم اسم من بود!

مادرش هم دائم اون رو صدا می زد،لحن صداش طوری بود که حس می کردم مادرم داره صدام می زنه،روزهای اول کلی کلافم می کرد اما بعدش سعی کردم از این اتفاق لذت ببرم، شروع کردم به جواب دادن!

مادرِ اون ور دیوار به پسرش می گفت شام حاضره،من این ور دیوار جواب می دادم الان میام،خیلی احمقانه بود ولی خب من صداش رو واضح می شنیدم،فکر می کردم مادرمه!می گفت شال گردن چه رنگی واست ببافم،می گفتم آبی،حتی وقتی صبح ها بیدارش می کرد بهش التماس می کردم بذاره پنج دقیقه بیشتر بخوابم!

راستش من هیچ وقت پسرش رو ندیدم،فقط چند بار خودش رو یواشکی از پنجره دیدم که می رفت بیرون،موهاش خاکستری بود،همیشه با کلی خرید بر می گشت.

یه بار هم جرأت کردم و واسش یه نامه نوشتم'من هم اسم پسر شما هستم و شما رو مثل مادرم دوست دارم'!

تا اینکه یه روز داستان بدجور بیخ پیدا کرد،یکی از دوست هام فهمید تو خونه دارم با خودم حرف می زنم،اونم دلسوزیش گل کرد و تا به خودم اومدم دیدم به زور بردنم تیمارستان،می گفتن اسکیزوفرنی دارم!

توی تیمارستان کلی داروی حال به هم زن به خوردم دادن و واسم پرونده تشکیل دادن،من چند هفته ای بین بیمارهای اسکیزوفرنی زندگی می کردم که یکیشون فکر می کرد 'استیون اسپیلبرگ' شده،یکی دیگه هم فکر می کرد تونسته با روح 'بتهوون' ارتباط برقرار کنه،حالا این وسط من باید ثابت می کردم که فقط جواب زنِ همسایه رو می دادم،اما هر بار که داستان رو تعریف می کردم دکترها می گفتن همسایه ات اصلا کسی رو نداره،تنها زندگی می کنه!

دیگه کم کم داشت باورم می شد که دیوونه شدم!

تا اینکه یه روز زد به سرم و لباس دکتر رو پیچوندم و پوشیدم و از تیمارستان فرار کردم،صاف رفتم سراغ زنِ همسایه،اما از اون خونه رفته بود

فقط یه نامه واسم گذاشته بود:

من هم شما رو مثل پسرم دوست دارم،پسرم اگه زنده بود،الان هم سن شما بود!


• قهوه سرد آقای نویسنده •

| #روزبه_معین |


من هرگز بلد نبودم معشوقه ی خوبی باشم،

من هرگز بلد نبودم معشوقه ی خوبی باشم،
چون معشوقه های خوب مدام ناخن هایشان را سوهان میکشند و با لاک های رنگی تزئینشان میکنند،
حواسشان به پوست دستشان هست که مبادا زبر باشد و خشک،
من اما ناخن های یکی درمیان کوتاه و بلندم را هرگز سوهان نمیکشم ، حتی گاهی که یکیشان میشکند خودم را لوس نمیکنم و ناراحت نمیشوم، 
اضافه هایش را با ناخن گیر میگیرم و بی تفاوت منتظر بلند شدنش می مانم!!
خب معشوقه ی خوب نبودن از همین چیزها شروع میشود دیگر،
از بلد نبودن خیلی کارهای دخترانه و ظریف !! 
مثلأ فکر کن بلد نباشی جوری خط چشم بکشی که به صورتت بیاید،
فقط محض تنوع یک خط کج بیندازی پشت چشمت و ریملت را جوری بزنی که مژه هایت بهم بچسبد و حوصله نداشته باشی جدایشان کنی !! 
مدام ماسک های جور واجور  روی صورتت نگذاری و نگران ریزش مژه و ابروهایت نباشی!
اسم عطرهای مارک و برند های مختلف را بلد نباشی و عطر ساده ی قدیمی ات را بزنی و عین خیالت هم نباشد !!
راستی یک چیز مهمتر هم وجود دارد،
اینکه بلد نباشی غذایت را اضافه بیاوری و نصفه نیمه رهایش کنی ...!
اصلأ شاید یکی از ویژگی های بارز معشوقه های خوب باکلاس بودن باشد،
اینکه خاکی نباشند و لباس های اتو کشیده و روشن بپوشند،
آرام صحبت کنند ، آرام بخندند !
وقتی آفتاب افتاد توی چشمشان عینک بزنند و بعد که آفتاب رفت عینک را بگذارند روی موهای مرتب و صافشان !!
نه مثل من که آفتاب را برای روشن تر شدن رنگ چشمانم دوست دارم و عینک های آفتابی أم گوشه ی خانه خاک میخورد مثل انگشترها و دستبند های مانده در صندوقچه ی کوچکم!
من معشوقه ی خوبی نیستم چون حرف های عاشقانه أم کم و کسری زیاد دارد و خیلی چیزها همیشه کنج گلویم قایم میشود که شیشه ی خاص بودنم نشکند ! 
اصلأ خوب یا بد چه فرقی میکند،
خاصیت آدمها همین است،
بعضی ها بلد هستند معشوقه باشند بعضی ها نه !! 
اما نابلد ها هم خصوصیات مخصوص خودشان را دارند،
ذوق کودکانه و بیخیالی،
خنده های از ته دل و گریه های سریع...
سورپرایزهای کوچک و بدون دلیل،
گاهی هم پرخاشگری های از سر دلتنگی و غم.
.نابلد ها رفتارهای عجیبی دارند !
.....
من  معشوقه ی خوبی نیستم اما یک نفر 
من را با تمام نابلدی هایم
خیلی دوست دارد ... خیلی !!

#نازنین_عابدین_پور

عکس

عکس ؟

عکس است دیگر ، جان که ندارد ، حرف که نمیتواند بزند ، نمیتواند خیلی کارها بکند ،
چون فقط یک عکس است ، میگفت عکست چقدر آرام است ،
عکس است دیگر ، جان که ندارد ، مجبور است که آرام باشد ،
مجبور است که محفوظ به حیا باشد ،
مجبور است که با همه چیز بسازد
مدت بسیار زیادی است که عکس ملاک خیلی چیزها نیست ،
ملاکِ خوب بودن ،
ملاکِ اوضاع بر وقف مراد است ،
ملاکِ همه چیز خوب و خوش است فقط جای شما خالی ،
اصلا دلم میخواهد آن کسی را که همه ی این تصورات را انداخت گردن یک عکس بی جان پیدا کنم و بگویمش ، قربانت گردم آخر تو این همه تصورات را گذاشتی بر عهده ی یک عکس ؟
یعنی یک عکس باید این همه مسئولیت بر گردنش باشد ؟
از من میشنوید آدم ها را هرگز با عکس هایشان قضاوت نکنید ،
عکس ها گاهی اوقات دروغگو ترین موجودات روی زمین میشوند ،
روزهایی از زندگی شروع میشود که تو دقیقه به دقیقه اش خودت را به خودت میبازی
روزهایی آنقدر کلافه ای که دلت میخواد خودت را بسته بندی کنی و با یک پست پیشتاز بفرستی جایی که اثری از هیچ موجود زنده ای نباشد
روزهایی که تو میمانی یک باک پر و یک جاده ی یکطرفه
روزهایی که میدانی جواب احوال پرسی گریه است و بس
و در همه ی این روزها که میگذرد عکس تو همانطور آرام میماند
آرام میماند
آرام میماند و دروغ میگوید
آدم ها را با عکس هایشان قضاوت نکنید .
پویان احدی

بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون شروع میشه.

ببخش که این مدت اینجا زیاد نیومدم

درگیر ساخت اولین فیلم کوتاهم بودم!!

از حدتصور خودم برای شروع بهتر شده هرچند که دار اخرین مراحل صدا گذاریش انجام میشه یکی دو روزی بازم کارداره

مهم تهش که یه با تشکر خوشگل نوشته

نوشته باتشکر از تووو


شب اما برای من است،
وقتی فکر می‌کنم این وقتِ شب
مگر چند نفر بیدارند؟
و از میان آنانکه بیدارند،
مگر چند نفر به تو فکر می‌کنند؟
و از میان آنانکه که بیدارند و به تو فکر می‌کنند،
مگر چند نفر می‌توانند،
صبح فردا شماره‌ات را بگیرند،
و این شعر را برایت بخوانند؟
لیلا کردبچه

گفتم : "بالاخره که فراموشش میکنی. اینجوری نمی مونه"
نفس عمیقی کشید و گفت :

"یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره؛
با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت خاطره شون تموم نمیشه"

گفتم : ولی همین که نیستش، کم کم همه چی تموم میشه.
گفت : بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون شروع میشه.

بابک_زمانی
رمان بعد_از_ابر

به فرازِ " باَبی اَنْتَ وَ اُمّی" برسد

علی_عطری:

حالِ من مثل یتیمی ست که هنگام دعا

به فرازِ " باَبی اَنْتَ وَ اُمّی" برسد


پدر ...

سوزن بان بود

مادر ...با قطار برای همیشه ما را ترک کرده بود

و من ...

عاشقی بودم 

که قول آمدن معشوقه ام را

از ریل های راه آهن گرفته بودم

قطار ...برای زندگی ماتصمیم های جدی را می گرفت. ...



زکیه_خوشخو



آن که برگشت و

جفا کرد و

به هیچم

بفروخت ...


به همه عالمش از من

نتوانند خرید! ...

سعدى

'وقتی که یک پسر بچه عاشق می شود

می خوام یه اعتراف کنم!
من چند سال پیش دیوانه وار عاشق شدم، وقتی که فقط ده سال داشتم؛
عاشق یه دختر لاغر و قد بلند شدم که عینک ته استکانی می زد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود! اون هر روز به خونه پیرزن همسایه می اومد تا پیانو یاد بگیره...
از قضا زنگ خونه پیر زن خراب بود و معشوقه دوران کودکی من زنگ خونه ما رو می زد، منم هر روز با یه دست لباس اتو کشیده می رفتم پایین و در رو واسش باز می کردم، اونم می گفت ممنون عزیزم، لعنتی چقدر تو دل برو می گفت عزیزم!
پیر زنه همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ 'دریاچه قو' چایکوفسکی را بهش یاد می داد و خوشبختانه به اندازه کافی بی استعداد بود تا نتونه آهنگ رو بزنه، به هر حال تمرین رو بی استعدادی چربید و داشت کم کم یاد می گرفت...
اما پشت دیوار حال و روز من چندان تعریفی نداشت، چون می دونستم پیر زنه همسایه فقط بلده همین آهنگ 'دریاچه قو' را یاد بده و دیگه خبری از عزیزم گفتن ها و صدای زنگ نیست
واسه همین همه هوش و ذکاوت خودم رو به کار گرفتم.
یه روز با سادیسمی تمام یواشکی ده صفحه از نت های آهنگ رو کش رفتم و تا جایی که می تونستم نت ها رو جابجا کردم و از نو نوشتم و گذاشتمشون سر جاش!
اون لحظه صدایی تو گوشم داشت فریاد می کشید،فکر کنم روح چایکوفسکی بود
روز بعد و روزهای بعدش دوباره دختره اومد و شروع کرد به نواختن 'دریاچه قو' !
شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار می زدن، پیر زنه فقط جیغ می کشید، روح چایکوفسکی هم تو گور داشت می لرزید!
تنها کسی که لذت می برد من بودم، چون پیر زنه هوش و حواس درست و حسابی نداشت که بفهمه نت ها دست کاری شده...
همه چی داشت خوب پیش می رفت،هر روز صدای زنگ، هر روز ممنونم عزیزم و هر روز صدای پیانو بدتر از دیروز!
تا اینکه پیرزنه مرد،فکر کنم دق کرد!
بعد از اون دیگه دختره رو ندیدم
ولی بیست سال بعد فهمیدم تو شهرمون کنسرت تکنوازی پیانو گذاشته...
یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش، دیگه نه لاغر بود و نه عینکی، همه آهنگ ها رو با تسلط کامل زد تا اینکه رسید به آهنگ آخر!
دیدم همون نت های تقلبی من رو گذاشت رو پیانو...این بار علاوه بر روح چایکوفسکی به انضمام روح پیرزنه، تن خودمم داشت می لرزید؛ 'دریاچه قو' رو به مضحکی هرچه تمام با نت های اشتباهی من اجرا کرد، وقتی که تموم شد سالن رفت رو هوا!
کل جمعیت ده دقیقه سر پا داشتن تشویق می کردن
از جاش بلند شد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت،اما اسم آهنگ 'دریاچه قو' نبود!
اسمش شده بود 'وقتی که یک پسر بچه عاشق می شود'
فکر می کنم هنوزم یه پسر بچه ام!
روزبه_معین

پیر نمی شدیم
اگر خورشیدی که رفته بود
برنمی گشت
اگر دختری را 
که سال ها پیش دوست داشتیم
دوباره در خیابان ها نمی دیدیم

آریا_معصومی_

عاشقانه های ملیح

من فکر میکنم که به من فکرمیکنی


بارزترین خصیصه ی من خوش خیالی است..
مسیح_مسیحا

بنشین ...
کمی با من چای می خوری؟

میدانی هر چه فکر می کنم پیش از تو را یادم نمی آید ...
مثلا یادم نیست ،پیش از آنکه عاشقت بشوم جمعه ها غروب چه می کردم ...
دلم می گرفت یا نه؟
بغض می کردم یا نه؟
پیش از تو گریه هم می کردم؟اصلا دلتنگ میشدم؟بهانه می گرفتم؟
هوایی میشدم یا نه؟باور کن درست یادم نیست ...
درست یادم نیست ،قبل از دیدنت ... قبل از نگاه کردن در چشمت ،هرگز نفسم بند می آمد یا نه؟
هرگز دست پاچه می شدم یا نه؟ضربان قلبم تند میشد یا نه؟
حتی درست یادم نیست که پیش از اینها، از کنار روسری فروشی ها که رد میشدم ساده می گذشتم یا مثل الان می ایستادم و هر کدام را بار ها و بار ها روی سرت تصور می کردم که این خوبست ... که آخ از این ... که این به سرت می آید ...
.
یادم نمی آید آن روز ها ... آن روز ها... آن روز ها، شب ها را چه می کردم؟یادم نیست پاییز چه میشد ،یادم نیست باران می آمد یا نه،یادم نیست غروب را ... تهران را ... خودم را یادم نیست ...
یادم نمی آید پیش از عاشقی هم حواس پرت و سر به هوا بودم یا نه؟
پیش از عاشقی هم شعر می گفتم؟
پیش از عاشقی هم عاشقت بودم؟اصلا بگو ببینم ،دل داشتم آن روز ها و بعد تو بردی یا از همان اول دیوانه بودم؟ من که اصلا یادم نیست ...
هیچ کدام را درست یادم نیست ...
آنقدر زندگی منی که هیچ چیز پیش از تو را یادم نمی آید ...
حتی یادم نیست،دیگر چه چیز هایی را یادم نیست ...فقط لطفی کن و کنارم بمان ...
بمان و نگذار هیچ گاه یادم بیاید ...
راستی یادم نیست،گفتی چای می خوری؟
.
سجاد شهیدی
.

سکس با بیوهء مچاله شده

عین قرصای زیر زبونی پدرم

عین شربتای  سرفه ی مادر

عین  خنده های از  سر یأس

خوب بودن یه امر مقطعیه


هیچ فرقی نداره کی باشم

هیچ فرقی نداره  کی باشه

بی تو هر جای  زندگی باشم

زندگی  یه کسالت  سگیه


خیلی وقته یه جای تهران و

با تو  بانوی من قدم نزدم

من که از ضرب و زور تنهایی

کوچه پس کوچه هاشو خوب بلدم


بعد تو شهرو زیرو رو کردم

با  همه  بیوه هاش خوابیدم

وسط  بغض  بودم و شهوت

لا به لای  گریه  لرزیدم


سکس با بیوهء مچاله شده

عین  آرامبخش  مقطعیه

عین خاموش کردن  جنگل

با  یه  بطری  آب  معدنیه


من که  این  یه  سال  لعنتی و

چن تا تقویم سالخورده  شدم

گاهی از درد بی کسی عصرا 

زنگ  میزنم  به خط خودم


گریه  می کنم  دلم  وا شه

حرف  میزنم  سبک تر  شم

کاش یادم بره که  بعد از  تو

من یه خط همیشه خاموشم


خسته ام عین ماده اسبی که

پا به ماه یه کره ی مردست

عین مردی که بعد رفتن تو

بی صدا لای شعرهاش شکست



عباس فرجی

23 دی ماه 92

2 سال پیش تو همین دقایق و ثانیه ها از کسی که مدت ها بود دوسش داشتم ودارم برای دومین بارخواستگاری کردم در صورتی که می دونستم ازدواج کرده.......

همه شعر های تعلق خاطری کوچک به اوست.....

خدامون مقصد مارو یکی کرد

که من عاشق بشم از هم بپاشم

تو رو پر داد تا من پر بگیرم

که با پرپر شدن از تو جداشم

....

حمیدرضا عسکری


همیشه واسه همچین روزی میشستم از قبل یه عاشقانه براش می نوشتم اما امثال تصمیم گرفتم انلاین براش بنویسم اما ب.غ.ض لعنتی نمیذاره...

باید برم قدم بزنم!!!!.

شهرزادپاییزی و یغما گلرویی

به دلم رحم نمیکنی ...

به آینده ای رحم کن ...

که دخترت از تو بپرسد عشق یعنی چی ؟!

و تو بگویی ...

عشق ...

.

.

. آن روز یادم می افتی ...

نه من را پیدا میکنی ...

نه جواب ِ سوال ِ دخترت را!



شهرزادپاییزی 


«پسربچه ای که تو رو دوست داشت»

تو از کوچه‌ رد می‌شدی، یادمه! 
با یه دامنِ نازکِ صورتی
یه جایی حوالیِ دَه سالگیم، 
همون سالای روشن و قیمتی

دوتا جوجه‌رنگی توی پیرهنم، 
یه برگِ لواشک تو دستام بود
وطن واسه من خونه‌مون بود و بس، 
همون کوچه معنای دنیام بود.

تو مثلِ یه قو رد شدی، یادمه! 
رو دریاچه‌ای که منو غرق کرد
گذشتی و بعد از عبورت جهان 
دیگه پیش چشمای من فرق کرد.

می‌خواستم همه چیزو قسمت کنم، 
با اون چشمای روشن خواستنی
یه جوجه، یه تیکه لواشک، یه تاس، 
چهار پنج تا تیله، یه لیس بستنی

ولی تو گذشتی و با تو گذشت، 
همه آب‌های جهان از سرم
حالا با همین موی جوگندمی
از اون کوچه با فکرِ تو می‌گذرم.

پسربچه‌ای که تو رو دوست داشت،
به عشقِ تو تبعید شد از بهشت
سرِ زنگ دینی توی دفترش 
برات اولین نامه‌هاشو نوشت.

قایم کردشون تو کیفِ مدرسه‌ش
کنارِ کتاب و تراش و مداد
بغل دستِ پرگار و نون و پنیر
ولی هرگز اونا رو دستت نداد.

پسر بچه‌ای که تو رو دوست داشت، 
هنوزم به یادت نفس می‌کشه
هنوزم تو خواباش قدم می‌زنی
نمی‌تونه بعد از تو عاشق بشه.

هنوزم تو از کوچه‌مون می‌گذری
یکی این‌جا مثلِ قدیم مستته
می خواد نامه هاشو به دستت بده
ولی دستِ بچه‌ت توی دستته.
یغما_گلرویی

همسرم با من نمیمونه

من سالهای سال میدونم


که همسرم با من نمیمونه


اون عاشق مردی شده اما


فک میکنه مردش نمیدونه


وقتی که سمت بسترش میرم


بهونه میگیره که حسش نیست


کلافه و افسرده و گیجه


حس میکنه انگار نصفش نیست


آرایشش کمتر شده از قبل


تا حرف بچه میزنم میره


حتی تصور میکنه اونو


اون لحظه که دستامو میگیره


تقصیر من بوده که این روزا


اغوش اون سمت یکی دیگست


از روز اول خوب میدونست


عشق یه زن تو قلب مردش هست \ rainyboy


ماتسوﺋﻮ ﺑﺎﺷﻮ

ﻣﺮﺍ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﭘﯿـر ﮐﺮﺩ؛


ﮐﻪ ﻫـﺮﮔﺰ ﺭﺥ نداد!



«ماتسوﺋﻮ ﺑﺎﺷﻮ»


اگر گذشته اذیتم می کند، پس هنوز نگذشته است...

مورات هان مونگان

زمین گرد نیست!!!

ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ

ﻣﯽ ﺭﻭﯼ، 

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ

ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﺯﻣﯿﻦ 

ﻣﯽ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ...



" ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ "




ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ

ﺗﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ

ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ...


" ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺭﻭﺷﻦ "





ﺍﮔﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﻧﺒﻮﺩ

ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻦ 

ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ ...


" ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺩﺭﻭﯾﺶ "





ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮔﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ

ﻭﮔﺮﻧﻪ

ﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪﯼ ...


" ﺁﻧﮋﯾﻼ‌ ﻋﻄﺎﯾﯽ ﭘﯿﺮﮐﻮﻩ "





ﺯﻣﯿﻦ 

ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﮔﺮﺩ ﻧﺒﻮﺩ!

ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﺗﺎ ﺍﻻ‌ﻥ

ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﯽ ...


" ﻣﯿﻼ‌ﺩ ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ "





ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﭘﺲ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﻧﯿﺴﺖ 

ﮔﺎﻟﯿﻠﻪ

ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ...


" ﺳﻬﯿﻞ ﻣﻠﮑﯽ "





ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﯽ

ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ!

ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ ...


" ﺭﺳﻮﻝ ﯾﻮﻧﺎﻥ "




ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺯﻣﯿﻦ

ﮔﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﻣﺴﻄﺢ

ﻭﻗﺘﯽ 

ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎﯼ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺘﯽ ...


" ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ

همه حسرت

...

همه حسرت من همینه که تو

من وبا چه اسمی صدا می کنی

بشینم یه گوشه نگاهت کنم

زمانی که موهات وا می کنی

...

حمیدرضا عسکری

محمدی ترین عید خداوند مبارک

محمدی ترین عید خداوند مبارک...

" عاقبت بوسیدمش "...

لمس تن تو شهوت است و گناه 

حتی اگر خدا عقدمان را ببندد 

داغی لبت،جهنم من است 

حتی اگر فرشتگان سرود نیک بختی بخوانند 

هم آغوشی با تو،همخوابی چرک آلودیست 

حتی اگر خانه خدا خوابگاه ما باشد... 

فرزندما،حرام نطفه ترین کودک زمین است حتی اگر تو مریم باشی و 


من روح القدس خاتون من،حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم، یک 


بوسه یک نگاه حتی حرامم باد اگر تو عاشق من نباشی.....



جنون ، جنسیت نمی شناسد ... 


من زن هایی دیده ام ، مجنون 

و مردهایی که لیلی شده اند ... 


دیروز زنی در خیابان پرواز می کرد 

فریاد می زد : 

" عاقبت بوسیدمش "...


رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

من از دو چشم روشن وگریان گریختم

از خنده های وحشی طوفان گریختم

رفتم که داغ بوسه پر حسرت ترا

با اشک های دیده ز لب شستشو دهم

رفتم که نا تمام بمانم در این سرود

رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم


نیست

این زندگی که زندگی نیست

جایی واسه دیوونگی نیست

چه سخته هرکی عشقت وخواست بگی

نیست....

برقی از شهوت


بانو ..." 

عشق یک مرد را زمانی به دلت راه بده، ڪه ...، 

دوستت دارم" را... 

در اوج آرامش به تو بگوید و ببوســــــــدت ..." 

ڪه در آن لحظه برقی از شهوت در نگاهش نباشد ...، 


تا برای یــــــڪ ساعـــــت نامــــت را ...، 

" معــــــشوقه نـــگذارد ..." 

کاش تو همسرم بودی....

کاش 

کَر بودم

کاش

کور بودم

من چشم هایم و گوش هایم از تو خاطره دارند

چشم هایم و گوش هایم را باید دور بریزم....

علاقه ی خوبم سلام

امشب بیا به آبِ تازه به مِی وضو کنی

امشب بیا کنارِ همین خمره، گفتگو کنیم


زمستان مبارک علاقه‌یِ خوبم


سلام

علاقه جان

حالَ‌ت کجایِ شب یلداست؟

جایت خالی با حافظ نشسته‌ایم و داریم گپ می‌زنیم وُ

از علاقه‌یِ هم می‌گوییم

اگر بدانی چه‌قدر دلش پراست

چه اندازه دل‌تنگ است

بیا!

تو هم بیا

داریم حرف می‌زنیم

بیا

می‌رویم کنار سفره یلدا می‌نشینیم بر شانه‌هایِ شب تکیه می‌دهیم وُ

حافظ را صدا می‌زنیم

سلام حافظ جان!

حالِ علاقه‌ات چه‌گونه است

خوب است؟!

مراقب‌اش باش، شعرهایَ‌ت هوایی‌اش کرده

آن‌قدر که نه با سمرقند برمی‌گردد

نه با بخارا

می‌دانم درد داری

می‌دانم که عاشقانه‌هایت عاشقش کرده

حالا چه‌ فرقی می‌کند وقتی کنارِ تو نیست فاصله‌ تا سمرقند باشد یا

بخارا

چه فرقی می‌کند کنارِ همین کوچه‌یِ پشتی باشد

یا در کوچه‌ای آن‌طرفِ جهان


بخوان حافظ جان

حرف بزن

ما رازدار واژه‌گانِ دردیم

می‌فهمیم!


چرا ساکتی علاقه‌یِ عزیز

حافظ است!

غریبه که نیست بیا


اناری شکافته می‌شود وُ سرخی‌اش به گونه‌هایِ تو می‌خورد

(ای جان! یعنی می‌شود ببوسمت!)

کاردی، بَرجان هندوانه‌ای می‌کشیم وُ

سرخی‌اش را بر سرخی انار گره می‌زنیم

بعد هی گاز می‌زنیم و گاز می‌زنیم

دانه‌هایش را آرام‌آرام بیرون می‌دهیم وُ یکی را زیر دندان‌هایمان بازی می‌گیریم


کنار حیاط آتشی با هیمه‌های فراوان به پا می‌کنیم

آخر؛

شروع فصلی سرد است و تو حتمن سردت می‌شود


انار‌ها را دانه‌دانه کرده گلپریش می‌کنیم

(تو همیشه از عطر آن خوشحال می‌شدی، همیشه!)


کنار آتش شرابی هفت‌ساله را گیلاسی می‌کنیم وُ

کنارِ هم نبودَن را، می‌سوزیم


میترا را صدا می‌کنیم وُ از الهه مهر، مهربانی دعا می‌کنیم


سلام میترایِ خوب

خوبی

حالِ علاقه‌ات خوب است

تو را به جان یلدا عاشقانه‌هایمان را آرامشی دِه،

رویایی

تو را به جان رؤیا شادی‌هایمان را بلندتر از یلدا وُ

بزرگ‌تر از نامَ‌ت کن

تو را به جان باران

سهم ما را از آسمان  سایه نکن


راهمان را به بی‌راهی مکشان وُ


راه خانه را خوب کن


وَ واژه‌گانِ‌مان را آلوده به نادانی نگردان




  هر کو نکند فهمی

      زین کلک خیال‌انگیز*

                         



زمستان مبارک

علاقه‌‌جان.


افشین صالحی

...

هیچکاک

تمام چیز هایی که تو زندگی دوست دارم یا چاق کننده است یا خلاف قانون یا متاهل اند....هیچکاک



چقدر تنهاییم که چند ثانیه بیشتر کنار هم بودن رو جشن میگیریم...

عشق یعنی خواب باشی بوسه بیدارت کند



عشق یعنی خواب باشی بوسه بیدارت کند

یار با چشم خمار و مست تب دارت کند


عشق یعنی شب برایت شمع روشن میکند

آن لباسی که دلت میخواست را تن میکند



عشق یعنی بوسه های دزدکی در کوچه ها

پایِ کوه و دست های قرمز از آلوچه ها


عشق یعنی یک نسیم آن روسری را شل کند

ناگهان هم غیرت مردانه ی او گل کند


عشق یعنی هرکجا باهم همیشه تا ابد

تا ته دنیا تورا هرجا که خواهد می برد


شهر را با او پیاده بارها هی گز کنی

او برایت شعر میخواند برایش حظ کنی


عشق یعنی شعرهایت را همیشه از بر است

عشق یعنی از همه مردان برایت برتر است


نام تو ورد زبانش هرزمان و هرکجا

عشق یعنی خنده های بی دلیل و نابجا


عشق یعنی بوسه،باران،خنده و گاهی بغل

عشق یعنی خاطره ،دفتر،قلم...یعنی غزل



" سحر آدینه 

زنان عاشق

زنان عاشق
شال‌ گردن می‌ بافند
زنان عاشق‌ تر
دست‌ کش

دل‌ گرم که شدی
حتما
زنی برایت شعر می‌ بافد!

خوش به حال ماهی ها
تکلیفشان معلوم است 
هوایی که می شوند، می میرند...

برای چه اینقدر زنی

چرا؟

برای چه اینقدر زنی

که از یاد آن مرد نمی روی

نمی روی زندگیت را بکنی

ظرفهایت را بشویی

ملافه ات را بتکانی از پنجره

و آنقدر بچه بیاوری که مادر شوی

اما نه

من مطمئنم

مادر بزرگ هم که شوی آن مرد

به تو فکر خواهد کرد


به تو روی نیمکتهای پارک بازنشستگی

به تو در باجه های بانک

به تو با آن ترانه ی لعنتی... رویا شاه حسین زاده


پیش از من


پسر عمویت


رفتگرِ محله


راننده ی تاکسی


و استاد دانشگاه


عاشقت بودند


در جمهوریِ تو


حرف اول را برابری می زند




هریک


در گوشه ای از زیبایی ات ایستاده ایم


و تنها تلفظِ نامت


ما را خوشبخت می کند...


مصطفی غضنفری




برهنه در آغوشت

برهنه در آغوشت،

اندام برهنه‌ات را لمس می‌کنم …

احساسات متناقضم را در بسترت دفن می‌کنم،

چرا که می‌دانم …

از فرق سر تا نوک پا؛

به خوبی درک می‌کنم

که آغوش برهنه‌ات، 

بهترین و مناسب ترین مکان برای اندامم است …


ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻭ
ﺣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻣﻦ ،
ﺣﯿﺮﺍﻧﻨﺪ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﮑﺲ ،
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ
ﺣﯿﺮﺍﻥ ﻧﺸﻮﺩ
ﺣﯿﺮﺍﻧﻢ ...

زن شوهر دار

فک کردن به زن شوهر درست نیست !!!

اما از من بیشتر از این انتظار نداشته باشین!!!



یه حرفایی رو نمیشه تو دلت نگهداری !!!

خدا

چقدر

 خدا

 قبل

 و

 بعد

 از

 تو

 برایم

 متفاوت

 است

حمیدرضا عسکری از ته دل نوشتم

اشوان بهت مریضم

دلواپسم جز تو به چشم نمیاد اصن

هرکسی رو که میبینم باز یاد تو میفتم

همه کسم من دوست دارم به خدا قسم

هر کسی رو که میبینمو یاد تو میفتم


هر کی اومد جاتو بگیره من گفتم نه وقتی تو اینجایی وقتی با تو جفتم من

دنیا ماله ما دوتاست وقتی تو اینجایی اینا واقعیه رویا نیست

اون خنده ی نازت وابستم کرد انگاری از نگات معلومه چه حسی به من داری

دیگه مثه ما دوتا هیچ جایه دنیا نیست اینا واقعیه رویا نیست

روانی بهت مریضم بی هوا از رو غریزم

اگه تو از من دورشی یه تنه شهرو بهم میریزم

اسممو داد بزن بگو هنوز با منی

حتی اگه ازم دورشی ازم دل نمیکنی

روانی بهت مریضم , بهت مریضم

بگو خوابم یا بیدارم

که اینقد وابستگی دارم

تو با من زندگی کردی که امروز تنهات نمیذارم

ببین دنیامون آرومه دیوونه شهرم که بارونه

همه چی آمادست قلبامون عاشقه هم بمونه

هر کی اومد جاتو بگیره من گفتم نه وقتی تو اینجایی وقتی با تو جفتم من

دنیا ماله ما دوتاست وقتی تو اینجایی اینا واقعیه رویا نیست

اون خنده ی نازت وابستم کرد انگاری از نگات معلومه چه حسی به من داری

دیگه مثه ما دوتا هیچ جایه دنیا نیست اینا واقعیه رویا نیست

روانی بهت مریضم بی هوا از رو غریزم

اگه تو از من دورشی یه تنه شهرو بهم میریزم

اسممو داد بزن هی بگو هنوز با منی

حتی اگه ازم دورشی ازم دل نمیکنی

با من میمونی یا نه , بهت مریضم

آدم های رمانتیک قد خر شعور ندارند!

آدم های رمانتیک، قد خر شعور ندارند!

نمی فهمند که: هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یکطرفه وجود ندارد، 

به نظرم کثافت است، کثافت مطلق!

عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد ولی در واقعیت به شکل غیرقابل تحملی خسته کننده ست!


50 50 با این متن موافقم !!!!

یا امام رضا ع

یاامام رضا ع هواش و داشته باش...


قصه لبهای تو یعنی سفر

وقتی از قم راهی مشهد شوی....ح ر ع

پر از بغضم فقط جای تو خالی!!

تصمیم گرفته ام 

هر چه تو را 

به یاد من بیندازد 

دور بریزم 


فقط یکی بگوید 

با چای اول صبح 

با سیگارِ آخرشب 

با خلوتِ بعدازظهرِ خیابان 

با خانه های پلاک *شش 

با نیمه ی پاییز 

با آخر بهار 

با اولین برف 

با درخت غرق شکوفه 


با باران 

با باران 

با باران 

چه کنم ؟


* درشعر اصلی پلاک دیگری بود !!!این پلاک خانه پدر توست

حتی تو سلسله تاریخ های که من از تو بت ساختم دهم فروردین را اضافه کن

دنبال قراری یا خاطره ای نباش!!

دهم فروردین نام خیابانی است که در مسیر خانه توست!!!!

پ.ن: بگذارید یه دیوووونه خودش دیوووونه خونش رو اداره کنه!!!....تکرار کردم که در ذهن بماند...


آهای غریبه وقتی ازش عکس میگیری بهش نگووو لبخند بزن!!!

بهش بگوو دوست دارم اینجوری لبخندش قشنگتره!!

من امتحان نکردم اما مطمئنم به این حرفم!!

قصه ازدواج من

قصه ازدواج من مثه سرویس مدرسه می مونه 

همیشه اونی که صبح  نفر اول سوار می شد  ظهر نفر آخر پیاده می شد

من که از همه انگیزه و نشاطم  و شرایطم برای ازدواج بهتربود حالا انگار اخرین نفرم ....تازه اگه سرویس به مقصد برسه!!!!



سال 89 تو پاییز   عاشقت شدم   وبعد دیدمت

  تو بهار 90 چشم در چشم بهت گفتم چقد خاطرت میخوام و تو نه گفتی

تابستان 90 یخ زدم...

زمستان 92 دوباره چشم در چشم بهت گفتم چقد خاطرت  میخوام و تو گفتی دیگه نمیشه!!!

 این عشق چهار فصل است....

بگذارید من دییوووونه خودم دییووونه خونم رو اداره کنم

الهه جان

الهه جان

قول بده که خواهی آمد

اما هرگز نیا!

اگر بیایی

همه چیز خراب میشود

دیگر نمیتوانم

اینگونه با اشتیاق

به دریا و جاده خیره شوم 

من خو کرده ام

به این انتظار

به این پرسه زدن ها

در اسکله و ایستگاه

اگر بیایی

من چشم به راه چه کسی بمانم؟


برف

آدمها به همان خونسردی که آمده اند

چمدانشان را می بندند

و ناپدید می شوند

یکی در مه

یکی در غبار

یکی در باران

یکی در باد

و بی رحم ترینشان در برف ...


لباس گرم بپوش تا من هم گرم شوم...

این خیلی خوبه...!






.دارد عبایی قهوه ای بر روی دوش اش

.

محجوب و ساکت در کنار من نشسته


دارد کتابی را قرائت می کند باز


این دلبر روحانیِ من، چشم بسته .

.

..

.

. دنیای پاک زندگی در حجره ها را


من چند وقتی می شود که دوست دارم


لیستِ خریدِ خانه را هم در اثاثش


لایِ کتابِ "المکاسب" می گذارم

.

.

من در کنارش ،هم رهش،خوشبخت هستم


یک زندگیِ ساده ی خوب و صمیمی


در یک محله، پشتِ حوزه، خانه داریم


یک خانه با معماریِ خوب و قدیمی

.

.

. .

.. شرم و حیای چشم هایش سر بزیریش


او یک فرشته پیش من روی زمین است


روی سرش عمامه ی مشکی ست یعنی


ذریه ی نسل امیرالمونین است

.

.

.

.

.

.فاطمه سادات مظلومی

.

.

درد کمی نبود که آن شب به دخترت

درد کمی نبود که آن شب به دخترت 

گفتی عزیز من به عمویت سلام کن  ///

چیزی نگو. برو به سلامت، از این به بعد 

هر جا صدای گریه شنیدی، دعام کن

علی صفری

نامه ای به همسرم

من شعر میگویم در مورد تمام اتفاقاتی  که اگر بودی اتفاق می افتاد

مثلاً


درمورد دخترمان که اگر بودی الان باید سه سالش باشد------مهدیا


یا یک ساله شدن پسرمان-----مهدیار


در مورد تمام بوسه های که می توانست اراممان کند


در مورد تمام حرف عاشقانه که باید میزدی و باید می شنیدی


در مورد قدم زدنمان زیر باران در یک عصر جمعه پاییزی 


در مورد رنگ چراغ خواب اتاقمان!!


در مورد ساعت های بی حوصلگیمان ، سال های شادی و نشاطمان ، تمام عمر دیوونه بازیهایمان


درمورد سفر های که باید باهم می رفتیم 


حتی درمورد پدربزرگ و مادربزرگ شدنمان!!!


rainyboy


وقتی که مرگ دیر کرده است

وقتی که مرگ دیر کرده است و بوف کورکزکرده در من تنها رد خاطرات باقی مانده در حافظه بارانی ام را میگیرد....

ودوستی که چه شیرین میگفت:این طوفانی که امروز تورا به هم ریخته است همان نسیمی است که بین موهای تو گذشته.....


 


 انتشار خاطره ای در رویا(1)

کلید را میچرخانم آرام آرام به تو که در ایینه محو چشم های خود شده ای نزدیک  شدم و تو را درآغوش گرفتم و انقدر چرخیدیم و چرخیدیم که سر هردویمان گیج رفت وبی اختیار روی زمین  افتادیم و من بیخ گوش تو با رد نفس هایم زمزمه کردم خدایا شکر که با دستمانم می توانم تمام دنیا را  بچرخانم...

می سپارمت به لبخند ها گرچه خود مهمان بغض های بی دلیلم......

بوسیدن

وقتی عاشق می شودی 

از یک چیز هایی نباید شرم  داشت 

مثلا 

بوسیدن و بوسیده شدن حتی در میدانی در مرکز شهر